دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

نیل سو اومــــــــــــــــــــــــــــــد

ســــلام امروز 16 مهـــــــــــر1393 نیل سو خانم ما قدم به دنیای ما گذاشت اومدنت ...قدمت مبارک دختره دخترخاله ی عزیزم الهی همه ی دخترا..مادرای اینده....این حس قشنگ رو حس کنن خـــــــــــــدا برای همه مون بزرگه دوستای منتظرم  من که خیلی امیدوارم میدونم که ارزو به دل نمیمونم... _________________________________________________________________________ دیروز و پریروز صبح ت اشب خونه خالم بودیم و ترشی میگرفتیم وای که چقد خسته شدم....عوضش به خستگیش می ارزه...دیشب قرار بود همسری شب ماموریت باشه ولی عصری زنگ زد و گفت که شب نمیمونن و میان خونه و بعدش اماده میشه و میرن شام از طرف شرکت و فرداشم که امروز باشه جای دوری نمیرن و همین...
16 مهر 1393

عیدقربان

عــــــــــــید قربــــــــــــان مبـــــــــــــــــــــــارک سلام دوستای گلم عیدتون مبارک ایشالا که هرحاجتی دارید خدا تو این روز عزیز روا کنه و بی نیاز بشید من از دوشنبه ی هفته پیش خونه تکونیم رو شروع کردم و امروزم با انباری و راه پله ها به پایان رسوندم....دیروز با همسری سالن رو تمیز کردیم وخلاصه کلی کار و خستگی و اخرش یه دوش و شام خونه ی بابا ایرجم... فعلا دارم داروهای گیاهیمواستفادشون میکنم دوتا دیگه از اون دارو داخل رحمی مونده امیدم بخداست دعام کنید به دلم افتاده که خیلی زود مامان میشم اما بازم باید خدا بخواد و هیچ اصراری ندارم... شانزدهم مهر نیلسو جووون دختره دخترخالم متولد میشه خدا انشالله حفظش کنه و برای مام...
12 مهر 1393

درمانی نو

ســــلام... میخوام از روز سه شنبه بنویسم... روزی که من یهو منقلب شدم و گوشی و برداشتم به همسری نوشتم من بچـــــــــــــــــه میخوام وایشونم خیلی زود تماس گرفتن....الناز چی شده؟گفتم هیچی حالم خیلی بده بدجور زده به سرم امروز نزدیکی و زود میای خونه میای زودی میریم شهرستان خوی ...خیلی وقت بود میخواستم برم اما نمیشد اما این بار جدی میخواستم برم...گفت فعلا نمیدونم دقیقا چه ساعتی بیام یکم دیگه خبرمیدم بهت...گفتم باشه و اومدم ورزش کنم....یکم بعد همسری زنگ زد گفت من دارم حرکت میکنم بیا توزنگ بزن و ببین خانمه اونجاست میریم دست خالی برنگردیم...زنگ زدم گفتم خانم قوچخانی تشریف دارین امروز میخوایم از ارومیه بیام..گفتن بله و زودی به همسری گفتم و ایشو...
3 مهر 1393

یه روز خـــــــــــیلی خوب

سلام دیروز واقعا یه روز خوب وبه یادماندنی شد برای همه مون.... دیروز صبح ساعت ده بیدارشدم و بعدش هیچ کاری نداشتم یکم دیگه مامانم اومد و یه صبحونه ی توپ و مادر دختری زدیم بر رگ یکم گپ زدیم بعدش یه نهار خوشمزه  درست کردیم مرغ و برنجم پخته بودم اماده کار زیادی نداشتم...چن لحظه بعد به امیر پسردایی عضو ثابت خانواده ی ما...که بگم از دیروز هرچی اس میزنم چرا جواب نیمدی گفت والا اس نرسید...گفتم امشب با داداش اینا بیای ها نگی نگفتم...گفت الناز شب عروسی هم خدمتیم دعوتم ببخشید نمیتونم بیام...گفتم خــــب اومدم یهو یادم افتاد بگم که لیلا بیاد چون نمیخواستم لیلاو امیر باهم خونه ماباشن...به لیلا دختر عموم اس زدم اونم تا نیم ساعت خودشو رسوند...بابا...
31 شهريور 1393

تولد یه همسر آسمونی

فردا سی شهریور...تولد همسرم همه زندگیمه  امروز پست مخصوص تولد رو گذاشتم چون فردا یکم درگیرم نمیرسم... من کادومو خریدم...بادکنکام رو خریدم...الانم یکم دیگه ایشالامیریم براری سفارش کیک... فردا هم از صبح مامانیم میادو بابام پیشم و شام هم داداش با خانمش وامیر میان شام از بیرون سفارش میدیم... خدا سایه ی هیچ مردی رو از سر خانم بچه هاش کم نکنه....الهی آمین دوستای گلم امیدوارم خوش باشین دو روزه از کمر به بالام یه دردی دارم خیلی اذیت میشم نمیدونم چم شده...اما محبوری امروز خونه رو تر تمیز کردم... این روزهاهم فقط متفورمین میخورم و فولیک اسید....به امید خدا خیلی زد مامان میشم و همسری مهربونم بابا میشه من میــــــــــــــــ...
29 شهريور 1393

نتیجه سونو 25شهریور

سلام من دیروز کلی استرس داشتم کلی گیج بودم انگار یه چی گم کرده بودم....بالاخره ساعت 18:30 شد و همسری رسیدن تا یه لقمه غذابخورن من زودی آماده شدم و راه افتادیم سمت مطب....وای داخل که شدیم هنگ کردم فک میکردم شادی خلوت باشه...اما نه پر بوووود از ادمهایی که خیلیاشون مث من بلاتکلیفن و چندسال منتظر به خانم منشی گفتم که اومدم برای سونو اونم اسمم رو نوشت و بعد از یک ساعت و نیم دوساعت اسمم رو خوند و رفتم داخل...دکتر گفتم اوضاع رحم و تخمدانات خیلی بهتر از قبل شده ....گفتم خانم دکتر ای یو ای چی نتیجه نمیده بخواید ای یو ای کنید گفت دوازده درصد احتمال نتیجه مثبت هست بعدشم مشکلی نداری چرا ای یو ای کنی یکم صبر داشته باش...گفتم چشم و تصمیم گرفتم هیچ ا...
26 شهريور 1393

چندبار نشد این یه بارم روش

سلام دوستای گلم امیدوارم از تک تک لحظه های زندگیتون نهایت استفاده رو ببرید و کنار خانواده ی سبزتون خوب و خوش و سرحال زندگی کنید فرشته کوچولوی من انگار واقعا قصد اومدن نداره نمیدونم چرا؟ دیروز بعد هفت.هشت روز تاخیر بالاخره .... دوسه روز بود خیلی درد داشتم بی سابقه بود... اما چون بی بی چکم منفی شده بود میدونستم خبری نیست... دیروز پری اومد و من امروز قراره برم پیش خانم دکتر و خودمو دوباره بسپارم دست خدا و خانم دکتر... اگه خود خانم دکتر پیشنهاد ای یو ای بدن که با کمال میل قبول میکنم نه که احتمالا خودم پیشنهاد بدم... من که میدونم خیلی زود نتیجه میگیرم فقط گاهی اوقات صبرم کم میشه خدا خودش کمک همه و من کنه که بتونیم دووم بیاریم...
25 شهريور 1393

یعنی میشه؟

سلام دوستای مهربونم دوستای مجازی من که خیلی بیشتر از خیلیای دیگه پای حرفام نشستید... درسته حوصله ی نوشتن ندارم ولی خب نمیشه که اصلا هم ننوشت.. من این ماه باز بعد دوماه تاخیر کردم....شانزدهم خبری از پ نشد و امروز که بیستمش هست فعلا خبری نیس میگم خداجون منی که این ماه انقد صبور و آروم بودم چی میشه دلمون رو شادکنی ؟ هرچند نشه هم مشکلی نیست لابد صلاحمون نبوده اما خداجونم همه ی منتظرارو حاجت بده من میدونم چی میکشن و سختشونه ... خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا راضیم به رضات   ...
20 شهريور 1393