دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

عیدقربان

1393/7/12 19:31
347 بازدید
اشتراک گذاری

عــــــــــــید قربــــــــــــان مبـــــــــــــــــــــــارک

سلام دوستای گلم عیدتون مبارک ایشالا که هرحاجتی دارید خدا تو این روز عزیز روا کنه و بی نیاز بشید

من از دوشنبه ی هفته پیش خونه تکونیم رو شروع کردم و امروزم با انباری و راه پله ها به پایان رسوندم....دیروز با همسری سالن رو تمیز کردیم وخلاصه کلی کار و خستگی و اخرش یه دوش و شام خونه ی بابا ایرجم...

فعلا دارم داروهای گیاهیمواستفادشون میکنم دوتا دیگه از اون دارو داخل رحمی مونده امیدم بخداست دعام کنید به دلم افتاده که خیلی زود مامان میشم اما بازم باید خدا بخواد و هیچ اصراری ندارم...

شانزدهم مهر نیلسو جووون دختره دخترخالم متولد میشه خدا انشالله حفظش کنه و برای مامان بابا یه دختر شیرین زبون و مهربونش کنه...

چن روزه همسری بدجوری اصرار داره که برم درسمو ادامه بدم البته این بار رشته ی داروسازی رو بخونم و پیشرفت کنم اما من زیاد رضایت ندارم چون میدونم بااومدن نی نی همون اول کار باید درس رو تعطیل کنم...

...فردا که عیده...میخوام روزم رو خوب شروع کنم برای همین میخوام بریم خونه ی مادرشوهر که اگرم قراره اعصابم خراب شه همین امشب تموم شه...از الان یه استرس خاصی دارم...خداخودش همه ی بدی هارو از دلم پاک کنه و از هیچ کس نترسم و استرس نگیرم...

خداجونم خیلی بزرگواری دل همه ی بندگانت رو شادکن منوهم فراموش نکن...

یــــــــــــــــــاخــــــــــــــــــــــداآرام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهراخ
12 مهر 93 22:36
انشاا...عزیزم انشاا...خدادلتوشادکن عزیزم دوست دارم
فریبا
14 مهر 93 10:59
عزیز دلم الناز جونم انشالاه تو این عید عیدیتو گرفتی و زودی فرشته کوچولوت میاد پیشت درس هم خوبه اگه ادامه بدی عالیه سرت گرم میشه مبارک قدم نیلسو
الــنـــازجوون
پاسخ
فریبا جونم ابجی نازم مرسی فداتشم امیدبخدا انشالله خیلی زود البته بموقعش نی نی توام میاد و هی عکس میدی بهموووووووووووووووون وای میبوسمش ازحالا مامانشم میبوسم که یکی از بهترین دوستام بوده و هست خانمی عزیززززززم
غزل , باباییش
14 مهر 93 14:23
ایشششششششالا شاد میشی واونقدر بلند میخندی که همه استرس ها و غم ها از دلت پر میکشه ... ایشالا
الــنـــازجوون
پاسخ
مـــــــــــــــــــــــرسی انشالله که همینطوره .شادباشید دوستم
یه خواننده خاموش
14 مهر 93 19:11
هر وقت وبلاگتو میخونم کلی حسرت می خورم که همچین بابای خوبی داری من بود و نبودم برای پدرم فرقی نداره اگه بیست سالم بهش زنگ نزنم دلش برام تنگ نمیشه قدره داشته هاتو بدون و مطمین باش خدا بهترین و برات در نظر داره به زودی دلت روشن میشه ...
الــنـــازجوون
پاسخ
دوست خووووووووووبم نمیدونم چی بگم ولی بزگترین نعمت دنیا هستن برای من پدر مادر امیدوارم خیلی خیلی خیلی زود بابای شماهم تغیر اساسی بکنن و کلی دخترشون رو دوست داشته باشن....آدمن دیگه عزیزم هرکی میتونه اشتباه کنه پدرتم یه روزمیفهمه نباید اینطوری باشه....خیلی دوس دارم باهات حرف بزنم...چراا نقد غمگینی؟همسرت چطور ادمیه؟خشوبختی باهاش؟
زهرا
15 مهر 93 16:02
انشاالله درمان ها جواب بدن و خیلی زود زود مامان بشی عزیزم