بدون عنوان
سلام نی نی قشنگم مامانی چند وقتی هست که دیگه دل و دماغ نوشتن رو اصلا ندارم فقط گاهی وقتا میام و با حسرت نی نی هارومیبینم ومیرم نانازم دکتر خیلی وقت پیش برام عکس رنگی نوشته بودامروز رفتم برا عکس رنگی خیلی استرس داشتم خلاصه وقتش رسید و امروز بعد ظهر با خاله ژیلا(بهترین دوست مامانی)رفتیم برا عکس رنگی وای حالم خیلی بد بود درد داشت ولی نه تا اون اندازه که ادم نتونه تحمل کنه ...همین تو ارومیه خیام شمالی آزماِشگاه مهرداد یکانی رفتم ...قربونش برم یه خانم مهربونی بود که ادم اصلا موذب نمیشد و خجالت نمیکشید خلاصه به هرسختی که بود تموم شد ولی حالم زیاد خوب نبود رسیدم خونه بابایی هم تازه رسیده بود ...مامانی خداروشکرهیچ مشکلی نداشتم و همه چی کامل...
نویسنده :
الــنـــازجوون
19:20