بدون عنوان
سلام مامان جان فداتشم که انقد نازداری و نمیخوای که بیای تودلم تا منم ازاین تنهایی خلاص شم چقدسخته ادم حسرت به این بزرگی داشته باشه ولی خوب من که ناامیدنمیشم و همیشه منتظرم تاخبری ازت بشه مامان جان امروز دوسه روزه شکم و کمرم خیلی درد میکنه توعمرم اینطوری نشده بودم باباهم همش میگه بریم دکتر ولی من انگار نه انگار که میشنوم:Dدوسه روز بیشترم به عید نوروز نمونده بابایی هم یکی دوروزه که دیگه کاراشون تموم شده و دیگه خونه ست البته مثلا خونه ست یا دنبال کارای ماشینه میبره کارواش میبره معاینه نمیدونم هزارتاکار دیگه امروز از 8 بیداریم تا9 رفت ازخونه و من طبق معمول تنهام ازیه طر فم بابایی یه دوستی داره به اسم عمو حجت و خاله میناهم خانمش...
نویسنده :
الــنـــازجوون
16:40