دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

بدون عنوان

امروز روز آشنایی من با سیما جون همسایه طبقه پایین خونمون هست هم سنیم یک سال و  یک ماه ازدواج کردیم یه آتلیه رفتیم اکثر وسایلای خونمون یکی هستن فقط اون نی نی داره(مبینا) و من ندارم برام جالب بودخواستم ثبتش کنم که تاابدمونه                     ...
10 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

مــــــــــامـــــــــــانــــــــــای مهربون و آســــــــمونی روزتون مبــــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــ ...
10 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلــــــــــــــــام اخ خداسوراخ سوراخ شــــــــــــــدم یه هفته نشده دوبار آزمایش خون دادم رفتم دکتر به به چه خانم دکتر جذابی بودن(حوریه جلوند)خوش اخلاق و باشخصیت منم که کشته مرده ی همچین تیپایی هستم خلاصه رفتیم فرستادنم ازمایش چهارشنبه نتیجه رو میدن و میبرم پیش خانم دکتر بعدش برنامه شروع میشه و تعیین جنسیت ولی من فقط نی نی سالم از خدامیخوام  آ قربونت بشه مامانی توبیا فقط سالم و ناز باش من دیگه غمی ندارم  اونجا بودم که به همسر گرامی smsدادم که آخرین فرصته بگو دختریا پسر برای تععین جنسیت دکتر ازم میپرسید قربونش برم جواب داد  دخــــــــــــــتـــــــــــر   ولی فعلا نپرسید بعدآزمایش یکی یکی مراحل طی میشن خداجونم د...
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

ســــــــــــــلام ســــــــــــلام چه شب بدی امشب شوشوجونم خونه نیست و ماموریته منم خونه باباییم هستم یه ماهی میشد که تنها نمونده بودم ولی امشب باز اومدم خونه بابایی تاتنهانباشم عزیزدلم بانه سقز رفته فرداعصری برمیگرده منم فرداصبح ساعت11وقت دکتردارم با دوستم(مهناز) میریم بعدبازمیام خونه باباییم بعدشوشوجونم میادو میریم خونه خودمون خداکنه خوابم ببره یه جورایی دلم میگیره اخه شبا تادستای گرمه همسرم رو حس نکنم خوابم نمیگیره خدایا خودت به خیر بگذرون ...
7 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

گفتم :خدایا چقدر دوری گفت:توبامن؟ گفتم:خدایا تنهاترینم گفت:باوجود من؟ گفتم:خدایا کمک خواستم گفت:ازغیرمن؟ گفتم خدایا دوستت دارم گفت : بیش ازمن ؟ ...
6 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

ســــــــــــــــــــــــــــــــلام یه روز آدینه کنارهمسرنــــــــــــازم چه کیفی داره رفتم خط چشم تتو کردم اومدم ولی عجب دردی داشت ولی عجب صبروتحملی دارم مـــــــــــــــــــن خانم آرایشگر(مـــــریم جون)میگه الناز خانم خیلی تحملت بالاست اولین کسی هستی که تواین مدت صداش در نیومد به  هر حال به هرسختی که بود تموم شد یکم چشام پف دارن ولی خوب باید تحمل کرد الان تویکی از سایتها بودم یه مطلبی دیدم برام جالب بود گاهیٰ بهتره بگم همیشه چون خصلت آدمیزاده که هیچوقت قانع نیست و همیشه حریص میشه تا به اهداف دیگه ای که داره برسه و همیشه میخواد که ازبقیه ی همنوعاش یه سروگردن بالاترباشه ولی وقتی همچین...
6 ارديبهشت 1392