درمانی نو
ســــلام...
میخوام از روز سه شنبه بنویسم...
روزی که من یهو منقلب شدم و گوشی و برداشتم به همسری نوشتم من بچـــــــــــــــــه میخواموایشونم خیلی زود تماس گرفتن....الناز چی شده؟گفتم هیچی حالم خیلی بده بدجور زده به سرم امروز نزدیکی و زود میای خونه میای زودی میریم شهرستان خوی ...خیلی وقت بود میخواستم برم اما نمیشد اما این بار جدی میخواستم برم...گفت فعلا نمیدونم دقیقا چه ساعتی بیام یکم دیگه خبرمیدم بهت...گفتم باشه و اومدم ورزش کنم....یکم بعد همسری زنگ زد گفت من دارم حرکت میکنم بیا توزنگ بزن و ببین خانمه اونجاست میریم دست خالی برنگردیم...زنگ زدم گفتم خانم قوچخانی تشریف دارین امروز میخوایم از ارومیه بیام..گفتن بله و زودی به همسری گفتم و ایشونم تایه ساعت دیگه رسیدن خونه....نهار اماده بودم ...به مامانمم گفتم که اگه بخواد همراه ما بیاد...ساعت 3:40را افتادیم و رفتیم دنبال مامان و یه ساعت و چهل دیقه توماشین بودیم تا رسیدیم خوی دم در خونه خانم قوچخانی...گفتن اقا نیاد داخل...شوهری موندبیرون ومن و مامانم رفتیم داخل...یه چن نفری بودن...یه خانمی اونجا بود گفت ده ساله حامله نمیشدم والان پنج ماهمه....مادرشم برای خانم قوچخانی شیرینی اورده بودن...خلاصه همه رفتن و ماموندیم...مدارک ازمایشات و همه چیو دیدن و گفتن بله چربی دور رحم داری و کیست داری و...کاملا هم از قیافت مشخصه
گفت بخوام ببینم...رفتم رو تخت و معاینم کرد...گفت بله....
گفت میتونی هر پنج روز بیای پیشم ؟گفتم نخیر چون دست خودم نیس همسرم دایما نیس که بتونه بیارتم اینجا...گفت باشه پس داروهاتو میدم ببر خونه تا یک ماه....پنج نت دارو داد که با پاز استریل بسته بود شکل توپ...هر پنج روزیکبار باید عوض میکردم یه روز استراحت و دوباره یکی از اونا میذاشتم داخل رحم...دوتا کیسه پر بود از یه دارو که گفت هر وعده قبل غذا یه قاشق پر بریز با یه کاسه ماست بخور...تاهم اشتهاتو کم کنه و هم چربی رحمت رو پاک کنه...شیاف هرشب استفاده کنم...و پماد کلوتریمازول و زرده ی تخم مرغ رو هر وقت که اون دارو رو از رحم بیرن اوردم اینارو استفاده کنم....و سه تا گیاه پنیرک..کاکوتی...پونه رو بخرم و بجوشونم وقتی دارو رو بیرون اوردم بجوشونم این سه تا رو و بشینم توش....خلاصه کار زیاده...
قراره هربار دارو رو از رحم بیارم بیرون کلی پوست و لایه لایه بیاد بیرون که امروز اینو به چشم دیدم..امیدوارم تاثیرکنه...خیلی تعریف این خانم رو شنیدم خدا خودش کمک همه بنده هاش کنه منم فراموش نکنه...
دیروز رفتیم پیش خانم پروین که یکی از دوستام معرفیش کرده..چشاشو میبنده و میگه هرچی تو زندگیته....عالی بود...راجع به زندگیم و مشکلم بهم گفت...امیدوارم همه مشکلات حل بشن به حق فاطمه ی زهرا...
فعلا بای