دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

درمانی نو

1393/7/3 17:29
1,618 بازدید
اشتراک گذاری

ســــلام...

میخوام از روز سه شنبه بنویسم...

روزی که من یهو منقلب شدم و گوشی و برداشتم به همسری نوشتم من بچـــــــــــــــــه میخواموایشونم خیلی زود تماس گرفتن....الناز چی شده؟گفتم هیچی حالم خیلی بده بدجور زده به سرم امروز نزدیکی و زود میای خونه میای زودی میریم شهرستان خوی ...خیلی وقت بود میخواستم برم اما نمیشد اما این بار جدی میخواستم برم...گفت فعلا نمیدونم دقیقا چه ساعتی بیام یکم دیگه خبرمیدم بهت...گفتم باشه و اومدم ورزش کنم....یکم بعد همسری زنگ زد گفت من دارم حرکت میکنم بیا توزنگ بزن و ببین خانمه اونجاست میریم دست خالی برنگردیم...زنگ زدم گفتم خانم قوچخانی تشریف دارین امروز میخوایم از ارومیه بیام..گفتن بله و زودی به همسری گفتم و ایشونم تایه ساعت دیگه رسیدن خونه....نهار اماده بودم ...به مامانمم گفتم که اگه بخواد همراه ما بیاد...ساعت 3:40را افتادیم  و رفتیم دنبال مامان و یه ساعت و چهل دیقه توماشین بودیم تا رسیدیم خوی دم در خونه خانم قوچخانی...گفتن اقا نیاد داخل...شوهری موندبیرون ومن و مامانم رفتیم داخل...یه چن نفری بودن...یه خانمی اونجا بود گفت ده ساله حامله نمیشدم والان پنج ماهمه....مادرشم برای خانم قوچخانی شیرینی اورده بودن...خلاصه همه رفتن و ماموندیم...مدارک ازمایشات و همه چیو دیدن و گفتن بله چربی دور رحم داری و کیست داری و...کاملا هم از قیافت مشخصه

گفت بخوام ببینم...رفتم رو تخت و معاینم کرد...گفت بله....

گفت میتونی هر پنج روز بیای پیشم ؟گفتم نخیر چون دست خودم نیس همسرم دایما نیس که بتونه بیارتم اینجا...گفت باشه پس داروهاتو میدم ببر خونه تا یک ماه....پنج نت دارو داد که با پاز استریل بسته بود شکل توپ...هر پنج روزیکبار باید عوض میکردم یه روز استراحت و دوباره یکی از اونا میذاشتم داخل رحم...دوتا کیسه پر بود از یه دارو که گفت هر وعده قبل غذا یه قاشق پر بریز با یه کاسه ماست بخور...تاهم اشتهاتو کم کنه و هم چربی رحمت رو پاک کنه...شیاف هرشب استفاده کنم...و پماد کلوتریمازول و زرده ی تخم مرغ رو هر وقت که اون دارو رو از رحم بیرن اوردم اینارو استفاده کنم....و سه تا گیاه پنیرک..کاکوتی...پونه رو بخرم و بجوشونم وقتی دارو رو بیرون اوردم بجوشونم این سه تا رو و بشینم توش....خلاصه کار زیاده...

قراره هربار دارو رو از  رحم بیارم بیرون کلی پوست و لایه لایه بیاد بیرون که امروز اینو به چشم دیدم..امیدوارم تاثیرکنه...خیلی تعریف این خانم رو شنیدم خدا خودش کمک همه بنده هاش کنه منم فراموش نکنه...

دیروز رفتیم پیش خانم پروین که یکی از دوستام معرفیش کرده..چشاشو میبنده و میگه هرچی تو زندگیته....عالی بود...راجع به زندگیم و مشکلم بهم گفت...امیدوارم همه مشکلات حل بشن به حق فاطمه ی زهرا...

فعلا بای

 

پسندها (3)

نظرات (8)

نورا
3 مهر 93 18:55
الناز جون مگه وزنت زیاده که چربی رحم داری؟منم جاریم اینجوری ولی میگه دکتر گفته احتمال بارداریش هست بیچاره فک کنم ی 120 کیلویی باشه دکتر میگه باید رژیم بگیره نمیتونه میگه گشنه م میشه.وااااااای چه داروهای واست نوشته این خانم دکتر.نمیدونم چرا تو کار ماها مشکل پیش میاد منم تو این 6 ماه 2 بار فریز کردم حالا خوب بود با کلومیفن که کیست گرفتم درمانش با فریزم مواجه شد.ایشالله شماهم زود خوب میشی.بذار رحمت ترو تمیز باشه آمادگی بیشتری واسه تخمک داره.ایشالله اینارم زودی تموم میکنی.
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم...خوبی؟نه دیگه تااون حد یه سی چهل کیلو کمترازایشونماره خب وزن زیاد و چربی زیاد خیلی تاثیرداره...امکا نمیتونه برای همه یکسان باشه چون خیلی خانمهای چاق رو دیدم که خیلی زودم حامله شدن....ار هبخدا نمیدونم خدا چرا انقد منتظرمون گذاشته...امیدوارم مشکل شماهم خیلی زود برطرف بشه و بتونی یه نی نی توپول موپول خوشکل بباری عزیزم
فریبا
3 مهر 93 19:07
سلام گلم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوشحالم که اراده ات محکم تر شده انشالاه خیلی زو د به خواسته قلبیت میرسی و جواب میگیری و با شیرینی میری دیدن همین خانم عزیزمممممممممممممممم موفق باشی دوست دارم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم مرسی فدای خواهرگلممرسی فداتشم اره خیلی راضیم از حال و روزم...اره حتما عزیزم فریبا مث همیشه دعام کن عزیزم میدونم که تو این یکی دوماه نتیجه میگیرم ولی خب خیلی به دعا نیازدارم
زهراخ
3 مهر 93 19:13
سلام گلم امیدت ب خداباشه انشاا...ک خدادلتوشادکنه دوست دارم عزیزم
الــنـــازجوون
پاسخ
ُلام زهراجووون مرسی عزیزم ایشالا که امیدم فقط به خداست دعام کن خواهری
نورا
4 مهر 93 13:58
الناز جون شما از خودت نمیگی که بیشتر با هم آشنا شیم؟؟؟؟
الــنـــازجوون
پاسخ
نوراجون عزیزم متولد68هستم سال90فروردین عقد کردم و تیر عروسی کردم...یه سال جلوگیری و الان دو و نیم ساله که منتظرم نی نی بیاد....و خیلی حرفای دیگه دارم به وقتش
مامان النازي
5 مهر 93 16:14
سلام النازي ايشالاه كه خيره حتما جواب ميبيني امين
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام دوست ماااااااااااااهم خوبی عزیزم؟ممنونم سعیده جونم فداتشم....
بابا و مامان
7 مهر 93 16:49
عزیز دلم ایشالاه به امید خدا اینبار جواب می گیری
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی خانمی امید به خدا ممنونم
یه خواننده خاموش
9 مهر 93 17:37
سلام عزیزم من از اول تا آخر وبتو خوندم چقد دنیایی ما انسان ها از هم متفاوته تو انقد عاشقه بچه ای و من ... چهار ماه که باردارم حتی نمی خوام کوچکترین ارتباطی با بچه برقرار کنم ... صبر پیشه کن خدایا سرنوشت مرا خیر بنویس تقدیری مبارک تا آنچه را که تو زود میخواهی دیر نخواهم و آنچه را که دیر میخواهی زود نخواهم
الــنـــازجوون
پاسخ
دوست عزیزم سلام خوب هستین؟خوشحالم برای بارداریتون وامیدوارم یه نی نی نازو توپول و قشنگ به دنیا بیارید ناشکری نکنید همون طور که میبینید من و امثال من به اب و اتیش میزنیم و تا خدا لایقمون بدونه تاا مروز اگه حسی نداشتی تا امروز اکه نمیخواستی ارتباطی داشته باشی از امروز فدر بدون و شکرکن که ایق بودی و سالم هستی که این لطف شامل حالت شده...
مامان عليرضا
12 مهر 93 0:03
سلام عزیزم.تو نی نی های انلاین وبتون رو دیدم.امیدوارم که هر چه زودتر بهبود پیدا کنید و رحمتون برای نی نی آماده باشه. ایشالا خدا زیاد منتظرتون نذاره.پایدار باشید عزیزم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی ممنونم عزیزم خدا هرچی بخواد همون میشه لطف کردید