17خرداد،اواخر ماه هفتم، مطب دکتر قریشی
ســـــــــــــــــــــــــــلام
من اومدم
خیلی زیاد نمیتونم بشینم مجبورم زود بنویسم و برم....
میبوسمتون دوستای نازنینم...
یکشنبه 17 خرداد وقت دکتر داشتم...ساعت هشت و نیم صبح مامانم رسید باصدای زنگ خونه از خواب بیدارشدم مامانم نون سنگک داغ خریده بود اورد خوردیم و اماده شدیم راه افتادیم سمت مطب....همسری هم که صبح رفته بود ماموریت و شب رو نبود و من باید میرفتم خونه مامانم اینا.وسایلامم برداشتم ورفتیم....رسیدیم مطب دکتر نیومده بودن کمی نشستیم وقتی اومدن نفرسوم چهارم بودم چون دفعه پیش حضوری از خانم منشی وقت گرفته بودم...رفتم داخل یه احوالپرسی گرم و صمیمی کردیم....فشارم رو گرفتن 12بود توصیه کردن که خوراکی های نمکی وشور نخورم...رفتم رو تخت دراز کشیدم....ووووووی بازم فرشته هامو دیدموقتی دخملی رو نشونم میدادن دخملی سرشو بلند کرد...فکرکنم عرض ادب میکرده برای من و خانم دکتر...خلاصه بلند شدم و اومدم بیرون..اونجاهم هی میپرسیدن دوقلو داری؟میفهمیدن دختر پسرن کلی ذوق میکردن و تبریک میگفتن....برای بیست هشتم وقت سونو دارم و ازمایش و داروهم برای کلسیم و ففول نوشتن...هوا گرم بود نفسمو میگرفت این هوا...رسبدبم خونه با مامانیم کلی اب و نوشیدنی بالاخره کمی بهترشدم...ونهاخوردیم و استراحت کردیم....برای شوشو هم توضیح دادم و کلی ذوق کرد برای دخمل و پسملش...دیروزم خالم برای نهار اومدخونه مامانم وبعدظهر دخترش اومد دورهم خیلی خوش گذشت....عصرم دایی وزن داییم اتفاقی اومدن...خلاصه روز خوبی بود متوجه تنهاییم نشدم زیاد وقت گذشت و شوشو رسید پیش من و نی نی هاش...یه چن روز دیگه برم سونو خیالم راحت میشه...برام دعا کنید...تا سه روز دیگه میرم ماه هشتم رو شروع کنم...الهی دل همتون شادبشه ..الهی امین