دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

نـــــا ندارم دیگه مامان جان

1392/4/24 22:18
236 بازدید
اشتراک گذاری

قندعسلم سلام

نی نی نازم فسقلی مامان نبودنت یه درده برام  بیشتر از یه ساله که منتظرتیم

یادمه اولین باری که برای اومدنت اقدام کردیم دلم خیلی گرفت حتی یادمه انگار اشک هم ریختم چون اگه میگرفت میرفتم زیر بار مسولیتی که ازش میترسیدم مامان جان از حاملگی از اینکه خیلی چاق به نظربیام از ویار از زایمان مخصوصا طبیعی خیلی میترسیدم واسه همین یه سال مانع اومدنت شدیم شاید خدا خواسته باچوبش که خیلی معروفه به بی صدایی بگه که خودت به موقعش نخواستی منم الان نمیخوام ونمیذارم که فرشته ات زمینی بشهخداجون غلط کردم بخدا اشتباه کردم کاش همون سال اول میذاشتم نی نی بیاد خیرسرم میخواستم درس بخونم به جاهای خوب خوب برسم اما کو؟ کی حوصله داره؟نه درسو ادامه دادم نه پی کاری رفتم هیچییییی افسردگی نگرفتم که گرفتم،حرف نشنیدم که شنیدم،حسرت نکشیدم اووووووووووووووف نگو که خیلی کشیدم حالاهم دارم زار میزنم ضجه میزنم زار میزنم برای همیشه داشتنت خوب چیکار کنم تنهام هرچقدم امیدوارم باشم  یهو ته دلم خالی میشه یکی میگه برای چی الکی انقد امیدواری شاید هرگز اصلا بچه دار نشی ولی خداجونم نه من دق میکنم از خودم نی نی نداشته باشم هرچند فکر یه نی نی از بهزیستی هستیم...مامانی این بار که داروهای گیاهیم تموم شدن و اجازه ی اقدام داشتیم خودت با وجود آسمونیت برای مامان النازت دعا کن بابایی یه مرده ودائما بیرون از خونه درگیر کارای شرکته و با همکاراشه نهایتا وقتی بامنه شاید یاد نی نی بیفته امامن همش بهت فکرمیکنم و ارزو میکنم یه  روز برسه که خبر بارداریمو به باباییی و خانواده هامون بدم و هم اینکه چهاردست و پا رفتنت رو ببینماخه چقد نقش یه نی نی رو برای بابایی بازی کنم و خونه رو شلوغ کنم تا خونمون روح و جون داشته باشه وبابایی رو خسته نکنه چقد صداهای بچگونه برای خودم وبابایی در بیارم چقد عروسک وخرس وهاپو بخرم؟دلت برای مامانی نمیسوزه نفسم؟میدونم انشالله که میای و اون روزه که به این نوشته هام میخندم میگم چقدر حسرت بودنت رو میکشیدم چقد تنهایی کشیدم و ای کاش اون روز زود برسه چون خیلی امید دارم به این داروهای گیاهی اگه اینم جواب نده دیگه فکر کنم میبرم از همه چیراستی عزیزم نی نی پسرخاله رضا همون که مژدگونی گرفته بودم ازش یه کوچولو مریضه همش گریه میکنه هیچی نمیخوره خدا سلامتی بهش بده و حفظش کنه عزیزم دعا کن دعا کن تا یه مدت دیگه باید بیای  تودل مامان چون عاشقتم نفسمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان امیررضا
24 تیر 92 19:24
سلام الناز جان
اومدم سرزدم ناراحت شدم از خدا خواستم تا به حاجتی که تو دلت داری برسی.
عزیزم ایشالله به آرزوت میرسی حتما حکمت و مصلحتی تو کار خداست ایشالله سال آینده ماه رمضان یه نی نی ناز و سالم تو بغلته. آمین
عزیزم واسه قبرستان بقیع صلوات نذر کن .سال 90 که ما رفته بودیم مکه من اونجا صلوات نذر کردم و قبول شد.
زیاد غصه نخور فدات شم
پیش ما هم بیه خوشحال میشیم.


سلام مامان امیر رضا عزیزم خوبین خانمی؟نماز روزه هاتون قبول در گاه حق
عزیزم اره میدونم هرچی هست همش به خود خدا برمیگرده اگه اون بخواد میاد نه که نمیاد یا دیر میاد اما التماسش میکنم زودتر بیاد اما سالم چون دلتنگشم
حتما نذر میکنم تعداد صلوات مهم نیست؟فقط نیتش کنم؟
حتما عزیزم
مامان یاسمن و محمد پارسا
24 تیر 92 19:24
وای عزیزم چی شده این حرفها چیه نوشتی حالاکه همه چیز درست شده چرا اینطوری فکر می کنی عزیزم امیدت به خدا باشه دارو گیاهی وسیله ای برا رسیدن به نی نی خوشگلمون صبر کن نی نی میاد اونوقت می گی کو اون خوابیدنا کو اون استراحتها نبینم غمگینی عزیز دلم دوستتدارم یه چیز بگم منم اون اخرا که دیگه یاسمن می خواست بیاد این حس و داشتم این حالتت وحالا به فال نیک بگیر اما دیگه غصه دار نبینمت اونوقت به نی نی می گم اومد اذیتت کنه عزیزم برو خصوصی


مامانی خیلی دلم میخوادش خووووووووووووووووووووووووب سختمه بخدا منم دوس داشتم عکس نی نی مو بذارم اینجا
عاشقتم بخاطر همه خوبیهات و بخاطر دلداریت اگه خدا نذرمون رو قبول کنه میام میبینمت دستاتو میبوسم عزیزم
مامان امیررضا
24 تیر 92 19:24
مامان امیررضا
25 تیر 92 2:58
سلام الناز جون

تعداد صلواتها مهم نیست اما هر چه بیشتر باشه خیلی عالیه.

عزیزم با تبادل لینک موافقی؟ خبرم کن

مواظب خودت باش تو شبهای قدر هر چی از خدا بخوای بهت میده ایشالله






سلام عزیززززززززززم

خوبین

خوبه پس حتما این کارومیکنم باخلوص نیت حتما این کارو میکنم تاکارسازباشه



من لینکتون مکینم بااسم امیررضااظهری عزیزم
باعث افتخاره بووووووس
شقایق
25 تیر 92 9:58
سلام عزیزم چی شده النازی دوباره زدی به سیم اخرفدات شم صبر داشته باش الان که همه چی داره خوب پیش میره چرا امیدتو از دست میدی این روزا تا میتونی قران بخون هر روز ساعت 3 شبکه 3 یه جز میخونه بشین باهاش زمزمه کن تا اروم بشی
ایشالا که خدا صداتو میشنوه عزیزم


سلام عزیز دلم
خوبی خانمی؟نی نی چطوره ببوسش عزیزم....
عزیز م دیروز اونطوری بودم امروز بهترشدم
خداخودش کمکم کنه و صبرم بده
تلاشمو میکنم و چشم به گفته تونم عمل میکنم دعا کن برام تا منم سهممو از خدا بکیرم عزیزم
مامان امیررضا
25 تیر 92 14:16
سلام عزیزم ممنون که لینک کردین
منم هم شمارو لینک کردم


فداتشم وظیفه بود
ممنونم لطف کردین عزیزم زنده باشی پسرخوشکلتم ببوس
آبجی عارفه
25 تیر 92 18:29
الناز جون اصلا نا امید نباش عزیزم...من خیلی کوچکتر از این حرفام که بخوام به شما بکم...اما من به همه حتی خاله های بزرگنرم همیشه امید دادم......
خواهش میکنم کنار نکش عزیزم..
همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه عزیزم...
میدونم سخته و خیلی ناراحتی اما بازم ناامید نباش شاید این یه امتحانه از طرف خدا..من و یجور امتحانم میکنه شما رو یجور....
به امید روزی که عکسای نی نی ناز خوشگلت تو این وب باشه..
یه عالمه بوووووووووووووس.

آبجی عارفه جونم سلام عزیزم

خوبی فداتشم؟
مرسی بابت دلداریت حرفات خیلی قشنگن ممنونم نمیدونم دیروز یه حالی شدم اینجوری نوشتم وگرنه خیلی امیدوارم توام دلت پاکه برام دعا کن
یاعلی
عاطفه
25 تیر 92 18:32
سلام الناز جون..چقدر گرفته شدماین پستتو خوندم...
الناز جون توکلت به خدا باشه..
من و همسرمم از اینکه به هم برسیم اصلا حتی یه ذره امیدم نداشتیم...
همون روزی که دیگه قرار بود همه چی تموم شه من به دلایل خانواده بگم نه نمیدونم چطور شد خانوادم راضی شدن..
تا لحظه آخر بازم خدا رو صدا کردم تو عین نا امیدی


سلام عاطفه جونم خوبی عزیزم؟
اوضاع خوبه؟
بله منم به معجزه ی خداایمان دارم و همین مورد رو خودم هم تجربه کردم
بله امیدوارم ومیدونم خدا درهای رحمتشو به روم بازمیکنه و به حاجتم میرسونه
فداتشم گلم
لي لا
28 تیر 92 1:39
سلام الناز نازنين اميدوارم خدا هر چه زودتر تو رو به آرزوت برسونه.


سلام عزیزم ممنونم فداتشم الهی همیشه شادو موفقو خندان و حاجت روا باشین