دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

روز آدینه ی ما دونفر...

1392/4/21 17:47
247 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجوی مامان

عسلم خیلی دلم برات تنگه ولی همش تودلم یه روزنه از نور هست ومطمئنم که به همین زودیا میای تودلممیبینی مامان چقدخوب شده دیگه اصلا اونقد که قبلا غصه میخوردم نیستم و خیلی امیدوارم و میدونم باید اول مشکل خودم حل بشه بعد نینی چون بیاد اول مامان سالم و سلامت بشه بعد یه نی نی سالم میارممامانی دیروز اصلا حوصله نداشتم تشنگی روم اثر گذاشته بود بابایی هم که ارومیه بود ساعت4رسیدخونه قرار شد عصری بریم بیرون اما نشدبعد یهویی 10دیقه به افطار بابایی گفت النازپاشوبریم شام و بیرون بخوریم پاشدم سه سوته آماده شدم بابایی رفت برای سحریمون نون سنگک خوشمزه خرید اومد بعد دوتایی رفتیم من توماشین با خرما وآبی که از خونه برداشته بودم افطار کردم ...ای خدا مگه میشد جا پیدا کرد چندین رستوران رفتیم پر بودن یا شلوغ که من حوصله ی جای شلوغ رو نداشتم نرفتیم هتل ساحل...هتل اوا   که غذاهای ترکیه هستش...جواهر ..گون ای همه رو گشتیم اخر سر یکیو به انتخاب من رفتیم داخل امپراطور خیلی شیک و قشنگ غذاهاشم خوشمزه بود چلو جوجه بدون استخوان رو هم من انتخاب کردم نوش جان کردیم و اومدیم سوار ماشین شیم بابایی گفت تا اخرشب میریم میگردیم یهو گفتم میخوای زنگ بزن داداشت حاضرشن باپارسا وپریسا و زن داداشت باهم بریم بابایی هم زنگ زد اونهمه راه رو از مولوی برگشتیم خونه بعد با عمو محمد و خانوادش رفتیم ائلر باغی پریساوپارسا  بابایی و من و زن عمو رفتیم بچه ها ترامبولین خوش بگذرونن والله خوش به حال نی نی های این زمونه وقت ما اینجور چیزا نبودن که واللهساعت 2 بود برگشتیم خونه اومدیم زودی لالاکردیم ساعت3:45بود برا سحری بلندشدیم اه اه من ناشتاباید جوشوندنیمو میخوردم سخته تواین ماه رمضون هرکی میبینه میگه روزه نگیر تو داروهاتو باید سروقت بخوری و اینا اما اخه بعدا  اصلا حسش نیس که روزه بگیرم باز الان خوبه...خلاصه بعد لالاکردیم و من 10بیدارشدم یه سری کارداشتم بابایی تا قبل2 خوابید و بلند شد موهای مامانی رو رنگ کرد دوسه هفته پیش رنگارو از بانه گرفته بود بابایی جونت من فداش بشم خلاصه ...الانم میره یه سری خرت پرت بخره بیاره سوپ سفید با قارچ درست کنیم شاید شب باز با عمو محمد اینابریم پارک جنگلی نمایشگاهستش مامانی انشالله که سال اینده تو بغلم باشی عزیزم از خدا همش موقع سحری که میخوام نییت کنم فقط تو رو از خدای بزرگم میخوام عزیزم دوست دارم نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان علی
21 تیر 92 19:42
سلام خوبین الان اتفاقی به وبلاگتون سرزدم و اگه اشتباه نکنم باهم همشهری هستیم اگه وقت کردین به ماهم سر بزنین درضمن خوشحال میشم تبادل لینک هم داشته باشیم


ُسلام خانمی ممنونم شماخوبین؟
من از ارومیه هستم از ارومیه این؟خوشحال میشم عزیزم فقط ادرس وبلاگت رو بده ممنون میشم چشم باعث افتخاره که لینکتون کنم
یا علی
آبجی عارفه
21 تیر 92 22:55
پس حسابی خوش گذشته ها..ایووووووووووووووووول په خوب که رفتین بیرون آخه خیلی تو ماه رمضون بعد از افطار وا میرن حوصله هیشی ندارن...من خودم عاششششششششششششق بیرون رفتن انشالله یه کم دیگه که مستقل بشم گواهینامه بیگیریم همش با آجیم که دوس جونیمه بیرونم........راستی شما و شوهرتون متولد چه ماه هایی هستین..اگه فوضولی نباشه......


اره ابجی عارفه جون خیلی باحال بود و خوش گذشت جات خالی
انشالله که کلی با دوست جونیت خوش بگذره عسیسم
عزیزم من 14 مرداد ماهم و همسری 30شهریور اختیارداری فداتشم ابجی عارفه جونم
عاطفه
21 تیر 92 22:59
سلام...ایشالا که نی نی هستش حتما.......یه سوال شوهرتون تو کارای خونه کمکتون میکنه...مثلا آشپزی و اینا انجام میدن؟؟؟؟؟؟
آخه میخوام تجربه برای زندگیم پیدا کنم
به نظرت از آقایون باید توقع داشت آشپزی کنن یا کارای خونه رو انجام بدن>>>


سلام عاطفه جون فداتشم خوبی؟بله همسر من هرکاری که باشه حتی اگه خودم تنهایی هم از عهدش بربیام ولی ازش د رخواست کمک کنم به دادم میرسه شایدم خودش با میل خودش بیاد کمکم اره اتفاقا امروز یکم باهم اشپزی کردیم و کلی هم خوش گذشت
اره میشه ازشون توقع کمک و اشپزی و....رو داشت نباید که همش خانمها سراجاق گاز باشن و سر ظرفشویی
والله.خخخخخخخخخخ
مامی ارمیا
22 تیر 92 10:25
سلام الناز جون. ارمیای من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده .بهش رای میدین؟؟؟؟؟
لطفا کد 589 را به شماره 20008080200 پیامک کنید. ممنونم


سلام عزیزم چشما حتماااااا
مامان یاسمن و محمد پارسا
23 تیر 92 12:48
همیشه به شادی و گردش ایشالاه به زودی با نی نی خوشگل




مرسی خانمی جوووووونم فداتشم خوش باشین


خانمی یه سوال از دوست دخترخالم که دقیقا پیش همین اقاهه که من رفتم رفته بود برای داروی گیاهی
به اون گفته بود هرموقع که دیدی دیگه نمیتونی جوشوندنی ها رو بخوری یعنی واقعا نمیتونی بخوری بدون که خوب شدی
حالا من وقتی میخورم حالم بد میشه یعنی به زور میخورم
نمیدونم به شمام همچین چیزی گ فته بود؟
چن شب بود از شیاف شبانه که محلول و پودر بود استفاده نمیکردم فقط پماد بود حالا چون خحارشم خوب شده از دیشب استفاده میکنم حس میکنم دارم خوب میشم برا سحر که پامیشم همش ا ز خدا میخوام که دیگه خوب شم و این جوشوندنی هارو نخور بخدا خیلی بدن