دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

دور دوم باآقای شفیع پور...

1392/4/27 17:37
271 بازدید
اشتراک گذاری

ســـــلام نی نی جـــــونم

                                       

نی نی جونم اون بالابالاها چه خبر؟به خدا جون بگو که دیگه برگه مرخصیتو امضاکنه چون مامانی خیلی دلش تورومیخواد نفــــــــــسمتوحسرتتم عزیزم

مامانی امروز باآقای شفیع پور برای ساعت 17قرارداشتیم سروقت رسیدیم و بعد کمی احوالپرسی و حرفای معمول چن تاسوال در ارتباط با تاثیر داروها  ازم پرسیدن وای که من چقد خجالت  کشیدمبه هرحال بازبهم گفت الناز خانم سال بعد همین موقع یه نی نی بغلت داری از ته دل یه آمینی گفتمباز یه نایلون پر جوشوندنی ومحلول شیاف و پماد برای 12 روز بهم دادن بهم گفتن که درسته درظاهرخیلی قوی و محکم به نظرمیای امااین داروها از داخل کاملا ضعیفت میکنن و بعداین دوره اگه کاملا خوب شده باشی یه سری دارو تقویتی بهت میدم و طی این دورها کاملا باید پیشگیری داشته باشی چون اگه باردار بشی بچه انقد ضعیف میشه که نمیمونه البته زبونم لــــــــال

خداکنه دیگه بعدازاین دوره دیگه بهم جوشوندنی نده چون واقعا اذیت میشم سختمه اما توراه اومدنی به همسری گفتم درسته جوشوندنی ها خوردنشون خیلی سخته ولی نهایتش یه لحظه چشمامو میبندم وسرمیکشم نمیمیرم که هرچقدم سخت باشه بخاط داشتن بدن سالم برای تشریف فرمایی نی نی توپلم تحمل میکنم  وبعدش این صحنه رو میبینمبعدش اومدیم که بریم خونه مامان بزرگت(مامان بابایی)رفتیم دم درشون زنگ زدیم نبودن بابایی به بابابزرگت زنگید گفت نیستین گفتن رفتن سرعین...بعد رفتیم خونه مامان من و بابایی رفت کارداشت وبعدش اومد خونه مامانم دنبال من و اومدیم خونمون

راستی امروز قرار بود بابایی موهای منو رنگ کنه بارنگی که خودش ازبانه انتخاب کرده بود و خردیه بود زیتونی خیلی خوشرنگ اما حسش نبود موند فردا پسفردا هروقت شد

مامانی مامان وباباوحتی مامان و بابای مامانی خیلی منتظرتن تابیای پس دیگه بعد استفاده ی کامل داروهام ناز نکن و خیای زودبیا خوب؟خیلی دوست دارم نفسم

 

مامانی اینا داروهای گیاهی منه که آقای شفیع پور برام آماده کردن

اون بطری زرد یه روغن هستش شبا شکمم رو ماساژمیدم و بایه شال میبندمش

اون بطری قرمز رو بایه پودری هستی ترکیب میکنم و شبا رو پنبه میمالم نخ میبندم دورش و به صورت شیف استفادش میکنم

اون ظرف که پماد زرد رنگ توش هست رو صبحها تاشب به صورت شیاف استفاده میکنم

اون بسته جوشوندنی که روش عکس کلید هست رو  واه واه واهخوشمزههرسه روز یه بار میجوشونم و دولیوانش رو سرمیکشم مامان جان روغن گرچک هستش انگار

واون یکی بسته رو که میبینی هر دوروز یه بار میجوشونم یه لیوانش رو صبح ناشتا ویه لیوانش رو شب یک ساعت قبل شام سرمیکشم

یه بسته هم هست که گفتم هرروز باید بجوشونمش و توحمو داخل تشت بشینم

مامانی اگه خداخواست و تواومدی تو دلم بدون که این داروها بودن که مامانی رو خوب کردن عزیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

هدیه
15 تیر 92 0:23
سلام انشالله مشکلت حل میشه و نی نی هم زودی می یاد پس توکلت به خدا باشه عزیز دلم


سلام خانمم
فداتشم مرسی خانمییییییییییی
عاطفه مامی الای
15 تیر 92 0:28
چرا نمیشه .میشه عسلم...توکل کن .فقط مرگه که چاره نداره .من ۶ تاپست اپم .چرا یه بار هم به وب من نمیایی؟


سلام عزیزم
خوبین؟الای عزیزم رو ازطرف من یه ماچ ابدارکن فداش بشم
بله میشه فقط این جوشوندنی رو که میخورم حالم بد میشه
خداخودش به دادم برسه
مرسی عزیزم
ضمنا من یکی دوروزپیش تو وبلاگت بودم عزیزم
الانم سرزدم و نظردادم
دوستون دارم شادباشین
آبجی عارفه
16 تیر 92 14:58
ایشالا زود زود از شر این داروهای بد مزه راحت شی...منم برای کم کردن وزن یه مدت استقاده کردم....ولی نمیدونم چرا یهو موهام کم شد آخه هفته ای سه تا 4 کیلو کم میکردم...منم ولش کردم......اون خانم دکتره هم دادگاهی شد آخه یه نفری سر همین سکته زده بود...البته ربطی به استفاده شما نداره چونموضوعش کاملا فرق داره......
اتفاقا طب سنتی خیلی بهتر از شیمیاییه چون حدااقلش داروهاش ضرر اونچنانی تداره..


بله عزیزم حق داری
وای از اضافه وزن نگوکه شده بلای جون همه مخصوصاماخانمها
مرسی عزیزم شادباشی