بالاخره ماهم مژدگونی گرفتیم
سلام شب خوش
مهمونام رفتن و منم کلی خستم
غروب داشتیم با شوشو میرفتیم بیرون با مامانی تماس گرفتم مامانی گفت الناز میخواستم زنگ بزنم بگم خاله ات اینا میخوان امشب بیان...میدونستم میان ولی امشب رو نهخاله چون عید نوروز عمل شده بود نتونسته بود بیاد خونه ما و از طرفی هم عروسش که مامان شده بود از فرصت استفاده کردم و زنگ زدم به بابای نی نی یعنی پسرخالمگفتم مژدگونی بده که ددی شدی بیچاره هنگ کرده بود چون نی نی یکم معطل کرده بود خلاصه که پسرخاله جونم مژدگونی بنده رو لطف کرده بودن 20تومان پول نقد دستش درد نکنه ماکه راضی نبودیمهرچندوظیفش بود خبر به اون مهمی رو اطلاع رسانی کرده بودم
بهش میگم رضا یادم باشه نی نی بعدیتم خودم خبر بدم خیلی حال داد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی