دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

چن روز دیگه....

1392/4/3 19:08
251 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی شبت بخیر

امروز مامانی خیلی خسته ست عزیزمافسوس

امروز چون جمعه بود بابایی رو 10صبح از خواب  بیدارکردم  11به بعدرفت بیرون جایی کارداشت تنهاموندمساعت 13:30بودکه برگشت دوری از بابایی خیلی برام سخته شاید کسی از دور ببینه فک کنه من بابایی رو کنترل میکنم که کی میره چه ساعتی برمیگرده!ولی نه بخدا چون همیشه ازش دورم دوست دارم وقتی خونست بامن باشه اخه خیلی تنهام                                              

مامانی دخترخالم سمیه اون روز پای تلفن بهم گفت که یکی از دوستاش که 7-8سال نی نی دار نمیشده رفته پیش یه اقاهه که داروهای گیاهی میده وبعدش نی نی دارشده خیلی کنجکاوشدم که حتما برم به بابا گفتم مخالفتی نکرده بود امروزم که بهش گفتم زودی برداشت و به اقای شفیعی پور زنگ زدو ایشونم ساعت 5وقت دادن بابایی راس ساعت 5 منورسوند اونجا  رفتیم داخل کمی از حرفه اش توضیح داد و گفت که چندین نفرو که نازایی داشتن رو درمان کرده با داروهاش  و از این حرفا بعد شروع کردن چن تاسوال ازم پرسیدن و منم جواب دادم جاهایی هم بابایی جواب های منو کامل میکرد و تحویل ایشون میداد

خلاصه چن مدل جوشوندنی دادن و دومدل هم شیاف گیاهی و گفت ازامروز شروع کنم ولی دیگه جلوگیری کنم تاوقتی که ایشون میگنانقد بد طعم هستن که گفته میتونم با عسل و نبات بخورم و حتما باید اگه شروع کردم تااخرش استفادشون کنم

ولی مامانی جان من از امروز شروع نکردم یه مشکل خیلی خیلی بزرگ دارم اینکه:

من هنوز شک دارم به اینکه حامله ام یانه اخه اگه حامله باشم و این داروهای گیاهی رو استفاده کنم خیلی ضرر داره نفسم پس میذارم تا4 تیر ماه که وقتمه اگه شما تودلم نبودی استفادشون میکنم اگرم تو دلم بودی برای سالم اومدنت تو این دنیا یه قربونی میگیم و منتظرت میمونیم مامان جان

عزیزم تو بزرگترین بهونه ی زندگی و امیدواری من به آینده ای

                                              

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سپیده از وبلاگ "کودک من"
1 تیر 92 0:03
سلام. ایشالله 4 تیر ماه خبر خوشی بهمون بدید


سلام عزیزم
انشالله
آبجی عارفه
1 تیر 92 0:29
آیدا
1 تیر 92 13:40
سلام الناز کی میری مشهد؟ من آخرین بار محرم گذشته اونجا بودم التماس دعای فراوون دام منو یادت نره. امروز دیگه تحمل ندارم بعدازظهر خارج از نوبت میرم دکتر. باور نمیکنی درد کیست تا زانوم رسیده اصلا نمیتونم پامو تکون بدم. مواظب سلامتیت باش که مثل من به این روز نیفتی. در هر صورت داروهای گیاهی ضرر شیمیایی را نداره. منم مدتی استفاده می کردم خیلی تلخ بود ولی بهم انرژی میداد و حالمو خوب میکرد. امیدوارم نتیجه بگیری گلی.


سلام ایدا جونم خوبییییییییییییییییییی
ایدا حالم خیلی بده
همش دپرسم
بابیچاره شوشو درگیرم و اعصابمو خراب میکنم
درد دارم
اشتهام خیلی کم شده
نسبت به غذاها خیلی بی علاقه شدم
حوصله ندارم
تب دارم
کسلم
لکه بینی دارم
نمیدونم دیگه چیکاربکنم
منتظرمیمونم ببینم به وقتش پ میشم یا نه
خیلی حالم بده ابجی
بمیرم برات حتمابرو دکتر مواظب خودت باش عزیز م شب اس میدم حالتو میپرسم خانمی

محبوبه مامان ترنم
1 تیر 92 22:50
ایشاالله که حالت بهتر بشه عزیزم وامیدوارم که این علائم حضور یک نی نی باشه. به هر حال مواظب خودت باش


سلام محبوبه جون
نشد و شروع کردم به استفاده ی داروهای گیاهی
مرسی گلم شماهم مواظب ترنم ناز و خودتون باشین
خاله الهام
2 تیر 92 9:42
سلام عزيزم ان شالله نيمه شعبان عيدي رو كه خيلي منتظرش بودي
بهت بده


سلام عزیزم
عیدت مبارک
نشد ولی شروع کردم دارو گیاهی استفاده میکنم
با کمک خدا و امیدم به خداست
مامان سونیا
2 تیر 92 16:27
امشب رسد از سامره بوی گل نرگس / گلها همه چشم‎اند به سوی گل نرگس
یعقوب شنیده است بـوی پیرهن امشب / مهدی زده لبخند به روی حسن امشب

میلاد امام زمان عج مبارک باد


ممنونم میلاد مبارک
خاله الهام
2 تیر 92 18:35
مــــــــــــهـدیـــــــا
کعبــــــــــــــه شـــد از تــــــــــابِ تــــو بـــــــی تــــــــــاب
بــتــــــــــــــــــــــــــــاب !

عزيزم عيد نيمه شعبان مبارك
ان شالله كه اگه مصلحت باشه عيدي تونو بگيريد


ممنونم میلاد مبارک
پويا كوچولو
3 تیر 92 1:09
سلام الناز خانم دعاگوییم و منتظر شنیدن یک خبر خوش از تو
شقایق
4 تیر 92 15:35
سلام الناز ماهم ایشالا که حامله ای فدات شم و یه نی نی ناز توپول تو راه داری


بوووووووووووس