دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

یه خبـــــــــــــــــــــــر توپ

1393/12/8 14:40
416 بازدید
اشتراک گذاری

سلام .....سلام........سلام

 من اومدم....

امیدوارم آخرین روزهای امسالم به خوبی و خوشی سپری کنید و دلتون پر باشه ازشادی و سرزندگی...الهی آمین

سه شنبه پنج اسفند رفتم خونه ی دخترخاله سمیه دیدن نیلسو وای خدا چقد نازشده خداحفظش کنه

همسری بردوخودش اومد دنبالم...عصراومدیم خونه یکم استراحت کردیم و شب شوشو دید خیلی بیحالم رفتیم بیرون شام بیرون مهمون شوشوشدیم و رفتیم خونه ی مامانم...

چهارشنبه کارزیادی تو خونه نداشتم یه کوچولو خونه رو مرتب کردم و شوشوکه قراربود پنج و ده دقیقه برسه خونه نیم ساعت قبلش لیلا به گوشیم زنگ زد گفت که شوهرم میره شهرستان و مامانم ایناهم رفتن شهرستان مراسم چهلم یکی از اقوام میخوام شب بیام خونه ی شما منم گفتم حتما بیامنم فعلا تنهام...شوشو و خواهریش همزمان رسیدن دورهم غذاخوردیم گپ زدیم و غروب بعد نماز رفتم ببخشید دبلیوسی و دیدم که لباس زیرم خونی هستش دلم ترکید...اومدم هی خواستم به شوشو نگم ولی دیدم نگمم نمیشه اروم اروم بهش گفتم و رنگ از چهره ی همسری پرید بعد از کمی سرچ اینترنتی و سوال از جواب از طرف همسری قرار شد پاشیم بریم اورژانسی اگه شد سونو بکنن...که متاسفانه سونونداشتن فقط معاینه کردن و ده تا شیاف پروژسترون دادن و گفتن استراحت کن...دلمون اروم نشد ولی خب....البته یه سونوهم نوشتن که باید فرداش یعنی دیروز میرفتم برای سونو....از شانس خوب ما شوشو ارمیه بود صبح رفت شرکت و اومد برای صبحانه سه نفری صبحانه خوردیم و راه افتادیم...اونجا معطل نشدیم چن دیقه کوتاه نشستیم و بعدش من و همسری وارد اتاق سونوگرافی شدیم....چن دقیقه ی اول بعد از خوابیدن من هیچ حرفی رد و بدل نشد بالاخره بعد از چن دقیقه همسرم گفت اقای دکترهمه چی مرتبه؟دکترگفتن بله شکرخدا هیچی مشکلی نیس....وقلب من یه ذره تپشش کمتر شد...همون لحظه دکتر گفتن...

یکی از قل ها دخـــــــــــــــــــــتر و یکی از قل ها پســـــــــــــره

واین یعنی من یکی از خوشبخت ترین های دنیام....

چشای خوشرنگ شوهرم رو دیدم که برق میزدنشکرت خداجونم...هرچقد شکرت کنم بازم کمه...معجزه ات بزرگترین معجزه ی زندگیم بودخودت صحیح و سالم نی نی تودل همه  مامانارو بیار بغلشون  و همچنین نی نی های من و زن داداشم رو....الهی آمین

بعد از سونوگرافی اومدیم بیرون به لیلا خبر خوش دادیم..همه راضی بودن که یه دخمل باشه هی پسر که دیگه من راحت بشم...خداروشکر...

بعدش همسری منو لیلارو رسوندخونه و خودش رفت سرکار....ماهم اومدیم کمی گپ زدیم ونهار پزوندیم و بعدش نهار آرش برادرکوچیکه و یکم بعدش شوشو اومد ..نهارخوردیم و دورهم بودیم غروب بالیلا رفتیم بیرون و چن تا عروسک خوشکل برای نی نی ها خریدیم...عکسارومیذارم

این انتخاب بندست

 

اینم انتخاب همسر گلم

اینم به سفارش عمه لیلا خریدیم

دوستون دارم دوستای گلم دعام کنید دعاتون میکنم.....شادباشید در امان خدا

 

پسندها (6)

نظرات (10)

مژگان
9 اسفند 93 7:52
ایییییییییی جااااااان. مبارک باشه عزیزم. خیلی خیلی مبارک تو همسرت باشه. الناز عزیزم خدا رو شکر که خدای مهربون مهر بی انتهاش رو شامل حال شما کرد و بعد از دو سال و نیم انتظار دلتون رو با این هدیه های ناز شاد کرد. البته خدا همیشه به بنده هاش مهر میورزه ولی بعضی وقتا ما بنده ها به دلیل کم صبر بودنمون اونا رو نمی بینیم. عزیزم بازم بهت بتریک میگم. الهی دلتون همیشهشاد باشه و لبتون همیشه خندون. آمین
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی خانم گل...بله خدا محبتش رو در حق من و شوهرم تموم کرده انشالله هروقت که خواستید خدا برای شماهم دوقلو بده عزیزم....موفق باشی همیشه کلی شادباشی
مژگان
9 اسفند 93 7:54
اگه نزدیکم بودی بهت میگفتم دست راستت رو بکشی رو سر من! من عاشق دوقلوها هستم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم خوبی خانمی؟از دور میکشم مهم نیتهانشالله قسمت خواهرجون...وایبرداری؟
مامان حلما
9 اسفند 93 14:45
ااااییی وااایی چه خوببببب..... چه جالببببب..... چه عاللیییی.... ان شاالله عروسی ودومادیشونو ببینین.....
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی دوست گلم.... انشالله عزیزم... شادباشید
بابا و مامان
9 اسفند 93 16:31
الاهی خدا را شکر ایشالاه به سلامتی عزیز دلم استراحت کن و زیاد ورجه ورجه نکن ایشالاه به سلامتی و دل خوش
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مامانی دوست عزیزم مرسی خانمی خدا دختر پسرگلتو حفظ کنه.....چشم حتما گلم....مرسیی
محبوبه مامان ترنم
10 اسفند 93 9:21
مبارک باشه الناز جون. الهی که نی نی ها سالم بیان پیشتون.
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی محبوبه جان خانمی لطف داری...انشالله خدا حفظتون کنه
نیلوفر جون
10 اسفند 93 12:31
وای عزیزم خیلی خوشحال شدم برات هورارا خدا برات حفظشون کنه مواظب خودتو کوچولوهات باش
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی نیلوفرجون عزیزم ممنونم خدا پسرگلتو برات نگه داره خانمی...
غزل , باباییش
11 اسفند 93 11:15
واااااااااااااااااااااای خدا ... دو تا نینی گلی ... عالیه ... عزیزم ... ایشالا به سلامتی ... خداروشکر ... ایششششششششششا که صحیح و سالم بپرن تو بغل مامانشون ... خیلی خوشحال شدم ... از طرف من به بابایی نینی ها تبریک بگو ... زندگی چهار نفره میشود ...
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی.............مرسی عزیزممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم اونم چه چهار نفره ای خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ لطف داری گلم همیشه شادباشید
بــــــــــــاران
11 اسفند 93 15:33
مبارکهههههه الی جون الهی همیشه خوش وخرم کنارهمدیگه بهترین ایام رو داشته باشید,فدای فینگیلی های خالهههه بووووس
الــنـــازجوون
پاسخ
واااااااااااای سلام باران جونم بالاخره اومدی عزیزم فدای گل پسریتمرسی گلم انشالله شماهم کنارهم خوش و خرم باشید عزیزم خیلی خوشحال شدم اومدی
پریسا
13 اسفند 93 14:13
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه ان شاالله به ما هم سر بزنید
·٠•●♥ مامان آنا ♥●•٠·˙
15 اسفند 93 12:51
وااااااااااااای الهیییییییی خاله قربونتون بره دخملی و پسملی خوشگل
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام آناهیتاجون خوبی عزیزم...خدانکنه گلم..خداپسرتودلیتو نگه داره برای مامان باباش گلش....میبوسمت عزیزم