دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

27 بهمن و تولد فاطمه کوچولو

1393/11/28 15:00
371 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

دوستای گلم امیدوارم حال همگی خوب باشه  و زندگی به کامتون

من و نی نی هامم خوبیم شکرخدا البته بادعاهای شما دوستای مهربونم

خونه تکونیارو شروع کردید؟امیدوارم هرچی غم تودلتونه هرچی غصه داریدخدایی نکرده ...باتموم شدن این سال مشکلاتتونم حل بشه و دنیا به روی ماهتون بخنده انشالله..من یه سالن و انباریم مونده که اونم یه مقداریش رو امروز همسری و یه مقداریش رو مامانم فردا میاد کمکم البته اگه برنامه ای پیش نیاد...

دو روزه ماهواره مون قاطی کرده حوصلم خیلی سرمیره دوسه تافیلم جم تی وی رو خیلی عادت کرده بودم به دیدنش ولی حالا مجبورم از دی وی دی و لپ تاپ استفاده کنم ببینیم امروز همسری میتونه کاری بکنه؟!

دیروز 27بهمن تولد فاطمه خانم دختر اقای ولیپور بود...میدونستیم قراره بریم اما دوباره اقای ویپور به همسری زنگ زدن و گفتن که منتظریم...خلاصه دیروز همسری که ارومیه بود از طرکت رفته بودن مجلس ختم عمه ی همکارشون اقای شیرمحمدی تاچهاراید میومدن اما مجلس ختم باعث شد پنج بیان خونه...نهار که ماهی بود رو اماده کردیم و چهارتایی نوش جان کردیم بعدیکم همسری باماهواره ور رفت و بعدش حمام و یکم وقت گذشت نمازخوندیم و راهی خونه ی اقای ولیپور شدیم...اما خدامیدونه اصلا حوصله نداشتم...قبلش بیحال نبودم اما یه نیم ساعت قبل رفتن انگار پای رفتنم نبود...به هرحال پاشدم اماده شدم و راهی شدیم...رفتیم فاطمه خانم اومدن پیشوازمون و با اعظم جون روبوسی کردیم و یکم گپ زدیم شام اماده شد و شام خوردیم...الهییییییی بچه هاچقد صاف و سادن چقد دلشون همیشه تولد و خوشی میخواد....همش میگفت کیکم رو بیارید ....مارسیدیم یه ربع بعدش کادوبازشد دیگه نموند برای لحظه ی اخر....

بعدشام خودم خواستم ظرفاروبشورم بااب سرد شستم و حالم جااومد اساسی دیگه من کلا شارژشده بودمکم کم شروع کردیم به عکس گرفتن...صدای دستگاه رو بلند کردیم و شوشوی من و فاطمه و بعدش اقای ولیپور شروع به رقص کردن...خوش گذشت خداروشکر ساعت یه ربع به یک اومدیم خونه و من زودی رفتم لالا خسته بودم...اونجا همش میگفتن انشالله تولد دوقلوها....وای انشالله ....ببینم اون روز رو 

فاطمه از کادوش خوشش اومده بود و من خوشحال بودم چون میدونستم دوست خواهدداشت....

برای نهار امروز عدسی در نظرگرفتم  همسری هم تاسه ونیم میاد انشالله اگه مشکلی پیش نیاد یکم کارکنیم فرداهم شهرستان هستن و من باز یه شب تنهام البته بدون همسرم چون خونه مامانم میرم همیشه...

دوستون دارم امیدوارم خوش باشید هرجای این دنیا که هستید

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (6)

مامان آینده
28 بهمن 93 18:42
سلام الناز جووونم نمیدونی وقتی مطلبی که رمزش رو برداشتی خوندم چقدر خوشحال شدم یعنی واقعا خدایا رو شکر کردم که دل ِ دوستمو شاد کرده برات همیشه خوبی ها رو آرزومندم و امیدوارم دوقلوها ( وااااای عزیزمممممم) سفت بهت بچسبن و نه ماه تموم شد دنیا بیان و شادیتون بیشتر بیشتر بشه خیلی خیلی مواظب خودتون باشید بوووووس
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام دوست عزیزم..خوبین خانمی؟ لطف داری گلم انشالله به زودی زود خودت خبر خوبه رو بهمون میدی مطمین باش در اوج ناباوری فرشته ات میاد تودلت انشاللهبوووووووووووس
مژگان
29 بهمن 93 10:00
ان شاالله همیشه به جشن و شادی و خوشحالی... الناز جان عکسی که گذاشتی مشکیه! هیچی دیده نمیشه
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی گلم همچنین ...بله متوجهش شدم درستش میکنم مرسی عزیزم
غزل , باباییش
29 بهمن 93 15:33
الناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز دوتا ؟؟؟؟؟ عزیزم .... مبارکه خیلی مبارکه ... واااااااااای الناز دوتا .... عزیززززززززززم خوشحالم خیلی خیلی خیلی ... باورم نمیشه تا این حد وق کردم ... دوتا نینی خدای من ... دو تا دخمل ... قربونت عزیزم مرسییییییییییی واقعا خوشحالم دوستایی دارم که همیشه با شادبودن من شادشدن و وقتی غصه داشتم همدردی کردن مرسییییییییییییییییی خدا همیشه جواب هرحاجتی که داری رو بده دوستم مرسییییییییی
فرشته
2 اسفند 93 7:04
سلام الناز جون تبریک میگم عزیزم واقعا خوشحال شدم و کلی ذوق زده شدم وقتی دیدم نی نی هاتون دوقلو هستند خدا حفظ شون کنه و به سلامتی انشالله بگیری بغلت فرشته هاتو.
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خانمی شما لطف داریدانشالله عزیزم خدا حاجت دلتون رو بده و دلتون شادباشه دوستم...
مژگان
2 اسفند 93 10:52
سلام الناز جان . خوبی؟ دوقلوهای نازنینت خوبن؟ الناز جان بالای وبلاگت به جای فندق مامان تا این لحظه ، 3 ماه و 8 روز تو دل مامانشه ..... بنویس فندقای مامان! اینطوری گمونم درست تره هاااااا همیشه شاد باشید
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام دوستم مرسی عزیزم شماخوبید؟خخخخ چشم مینویسم اتفاقا اون روز میخواستم عوضش کنم وجای فندق یه چی دیگه بنویسم اما بعدش دیگه یادم رفت...مرسی عزیزدلم شماهم شادباشیدخامی...راستی شما شاغلید؟کجا مشغولید؟
پانیذ
8 اسفند 93 10:47
مبارک باشه عزیزم دوقلوهات خیلی تبریک می گم و برای هر چهارتاتون آرزوی شادی و سلامتی دارم. ان شاالله نی نی ها بی خطر به دنیا بیان.
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی پانیذ جان ممنونم...انشالله