مراسم...
سلام
خوبید دوستای گلم؟نی نی های نانازی
من الان که دارم مینویسم کلی شارژم و سرحال از ساعت 7بیدارم
همسری امروز ارومیه تشریف دارن
اخه امروز مراسم چهلم دایی جونمه ...خدارفتگان همه شمارو بیامرزه...
من شوشو رو بدرقه کردم رفتم نماز خوندم و کلی دعای توسل خوندم و جزاول قرانم رو تموم کردم و بعدش خونه رو مرتب کردم رفتم دوش گرفتم و یه اب پرتقال زدم بر بدن و صبحونه ی مختصری خوردم و الانم که ....
من خیلی تنبلی کردم این چن روز رو باید میرفتم آزمایش چکاپ حاملگی ولی نشد دیروز باجدیت میخواستم برو که ساعت هشت بیدارشدم دیدم برف میاد منم گرفتم خوابیدم...
امروزم که مراسم داریم موند ایشالله فردا اگه قسمت باشه...
الحمدالله هیچ اذیتی ندارم جزیی هستش که تحملش خیلی راحته و میشه گفت فعلا حس خاصی ندارم
ساعت ده داداشم اینا میان دنبالم بریم سرخاک وبعدش رستوران و بعدشم مسجد....
دیروز رفتیم برای تولد داداشم که امروز باشه کادو گرفتیم یه بلیز خیلی خوشکل و شیک
برای امیر پسردایی که واقعا مث داداشمه هم چون این چهل روز مشکی پوشیده یه بافت خوشکل خریدم و انشالله که هیچکس پیرهن غم تنش نکنه و غصه دارنشه انشالله
شادباشید دوستای گلم