دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

من و معجزه ی دیگه ای از خدا

1393/9/30 2:18
1,192 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دوستای گلم

با دعاهای شما دوستای گلم بالاخره منم مادر شدم

امروز صبح ساعت5:45 بیست نهم آذر 93 بی بی چکم بعد بدرقه ی همسری مثبت شد اولش خط دوم کمرنگ افتاد باورم نمیشدیه دودیقه بعد یکم پررنگتر شد باورم نمیشد دل تو دلم نبود اما از طرفی هم باروم نمیشد...بی بی چک رو باخودم اوردم.....برای همسری اس فرستادم که برایا ولین بار بی بی چکم مثبت شده اما چون کمرنگ بود باورنداشتم بهش گفتم اگه منفی بود قول بده ناراحت نشی  و همسری گفت امیدت به خدا و سپردم که چن تا بی بی چک بخره بیاره دوباره تست کنم... چن تا عکس گرفتم و برای باران و فریبا جونم فرستادم چون باران که تازه زایمان کرده و فریبا که اخرای بارداریشه اطلاعاتشون رو لازم داشتم....باران یکم بعدش جواب داد کلی تبریک گفت و من خیلی ریلکس فقط جواب میدادم و باور نداشتم که همچین اتفاقی افتاده....بعدش فریبا جوابم رو داد بازم همینطور خلاصه بیدار بودم و تا هشت و نیم خوابم نمیبرد...باران و فریبا هی گفتن دختر پاشو برو ازمایش انگار نه انگار پای رفتنم نبود اصلا قرار گذاشتم با خودم که عصر حتما برم...باز نرفتم و به شوشو اس دادم که عصر میتونیم باهم بریم و شووش جواب دادن که بله و همینکه خونه رسید چای خوردیم و نماز خوندیم راه افتادیم سمت ازمایشگاه شفا...رسیدیم اسممون رو نوشتن و دوسه دیقه دیگه ازمایش گرفتن ازم...تا جواب بیاد چن باری آیته الکرسی خوندم و همینطور همسرمم میخوند...دکتر که حدود چهل سالشون بود اومدجلو و بخاطر فامیلیم باهام حرف زد که فلانی رو میشناسی منم گفتم بله و کلی ابهام گرم گرفتن و بعدش خداحافظی کردن و رفتن و من و شوشو منتظر نتیجه بودیم....اقای جوونی که اونجا ازمایش گرفت و قرار بود نتیجه رو اعلام کنه یهو گفت خانم الناز؟گفتم بله...یه دقیقه طول کشید که نتیجه رو گذاشت داخل پاکت و همینکه میدادش دست همسرم گفت مثبته...

واین یعنی معجزه ی من...دوسال و چن ماه بود که منتظر این نتیجه بودم خدایا چقدر بزرگی خــــــــــــــدایا شکرت

نتیجه رو گرفتیم و بیرون از سالن که کسی نبود بازوی همسری ور سفت چسبیدم و یه جیغ کوچولو زدم و گفتم خدایا شکرت من ایمان داشتم ولی دیگه نهایت اعتقاد و ایمان رو به خدا داشتم اون لحظه چون دعاهای دوستای گلم خودم و بابای مهربونمو هرکی که از مشکلم خبر داشت اثر کرده بود...من قرار بود ماه بعدی برم ای یوای اقدام کنم مصلحت خداروببینید که ماه قبل از نصف دکترم گفت برو  طبیعی اقدام کم چون برای ای یو ای اماده نیستی و دفعه بعد روز دوم سوم پرویدیت بیاد.....خدایا چقدر مهربونی چقد بخشنده ای شکرت

چشمای همسریم سرخ شده بودن اشک از چشاش اومد....رفتیم ماشین رو از پارکینگ برداشتیم و همسری گفت شام رو کجابریم منم گفتم جای همیشگی پاتوقمون گفت اینبار فرق داره باید متفاوت باشه....رفتیم شام خوردیم هرچند زیاد نخوردم و اصلا گرسنه نبودم اماذوق داشتم بریم خونه...به چن نفر که منتظرم بودن اس دادم و به زن داداشم که ظهری شک کرده بود اس دادم و بعدش زنگید و کلی ذوق کرد و بعدش چن تا از دوستام و قبل از همه مامانم که خودش زنگیده بود...میخواستیم شام رو شروع کنیم داداشم زنگید انگار دنیا رو بهم دادن خدا میدونه دوست داشتم پیشم باشه و محکم بغلش کنم نمیدونم چرا؟بعد خواهر شوهرم خداروشکر همه خوشحال شده بودن

شام رو خوردیم و راه افتادیم دوجعبه شیرینی تر خریدیم اول رفتیم خونه ی مادرشوهرم...به شوشو گفتم بذار بشینیم بعدا بگوها نرسیدم وزودی نگیا زشته....رفتیم داخل مادرشوهرم و پدر شوهرم وداداش کوچیکه ی شوشو بودن...گفتم یلدا فرداست فک کردن پشمک و خلاصه برای شب یلدا چیزی خریدیم..یهیچ نگفتیم..هی گفتن چرا شام نیومدید چرا دیر اومدیم بعد شوهرم گفت یهو کار پیش اومذ رفتیم بیرون گفت چشمتون روشن شیرینی اوردیم براتون....خلاصه پدرم شوهرم یه شکری گفت و مادرشوهرم یه کفی زد ....خوشحال شدن...کمی نشستیم چای و میوه و شیرینی خوردیم و بعدش راه افتادیم اومدیم خونه ی مامانم ایناکه بابای مهربونم از شنیدن خبربارداری من زار زده بودو گریه کرده بود...یه بارم وقتی بارداری زن داداشم رو فهمیده بود و متوجه این شده بود که من مشکل دارم و بچم نمیشه رو شنید مامانم میگفت مث بچه ها گریه میکرد میگفت من میدونم خیلی زد النازم بچه دار میشه....خلاصه رفتیم روبوسی کردیم امامنم یکم حرف زد نمیتونه فوت داداشش رو فراموش کنه اما بخاطرمن یکم مراعات کرد اینبار....خدایا بهمون ثبر بده من خودم هنوز نتونستم فرمواش کنم...یکم نشستیم و حرف زدیم و برگشتیم خونمون...این از خبر خوبی که میتونستم بهتون بده امیدوارم هرکدمتون هر حاجتی تو دلتون دارید بهش برسید و خوشبختی واقعی رو حس کنید انشالله.

فردا شب یلداست اما ما مث هرسال شب یبدا نداریم بخاطرفوت داییم. برای همین مامان بابا بخاطر عروس و دومادشون که نخواستن اونا ناراحت باشن گفتن بیاید حلوا و پشمکو هندونه وهرچی که خریدیم رو ببرید خونه ی مادرشوهر و مادرخانمتون دور همی باشید....دلم براشون میسوزه دلم نمیاد تنهاشون بذارم اما اونااینطوری راحتن چون نمیتونن شادباشن نمیخوان که ماروهم ناراحت کنن...

خانمای دوتاداییام برای شفا گرفتن داییم که فوت شده یه مراسم در نظر داشتن که قرار بود بعد عمل داییم و خوب شدن حالش براش تو مسجد بگیرن....اما حالاکه فوت شده داییم مهربونم تصمیمی گرفته بودن لغوش کنن ولی گفتن مابرای شفا گرفتنش مراسم میگرفتیم حالا مراسم میگیریم که هرکی میاد یه فاتحه بخونه...فردا از ساعت سه تومسجد مراسم دارن دوتادایی هام و خانمهاشون دعوتیم اونجا.مامانم شیرینی و شکلات یکی از نذریاش برای این مراسم بود اما ترجیح دادیم نقل بگیریم تا مناسبت داشته باشه....فردا بعدظهر میریم اونجا و مطمینم همه خبر دار میشن...خداجونم دل هیچ بنده اتو نشکن میشدونم خواسته های همه ی ما یه طرف و مصلحت خودت یه طرف چون واقعا برای من اینطوری بود واقعا بموقع بود خدایا شکرت....

من بعد این دوسه روز تعطیلی میرم دکترم و امیدوارم نی نی تودلی صحیح و سالم به دنیا بیاد البته همه ی نی نی هاسالم بیان و اونایی که اومدن زیر سایه مامان باباهای گلشون باشن....

ضمنا بتام 285 بود فردا یا بعدا انشالله تصویر اولین دوخطه ی زندگیم رو میذارم و نتیجه ی ازمایشم رو

یلداتون مبارک الهی دل همتون خوش باشه

پسندها (9)

نظرات (37)

بابا و مامان
30 آذر 93 2:39
وای خدا باورم نمیشه قربونت برم اینقد ذوق زده شدم که خدا می دونه الناز جونم تبریک می گم عزیز دلم خدا یا شکرت شکرت خدا ای دختر بلا قرار نبود اول به خودم خبر بدی اما عیب نداره خدایا شکرت شکرت خدا
الــنـــازجوون
پاسخ
عزیزدلم دقیقا قولی بهتون داده بودم یادمه اما چون این دوستان وایبرداشتن انقد هول کرده بودم با وایبر تصویر بی بی چک رو فرستادم و تاشب مطمین نبودم....قربونت برم ایشالا خدا هر حاجتی تو دل دارید رو رواکنه عزیزم
بابا و مامان
30 آذر 93 2:40
بابا و مامان
30 آذر 93 2:48
عزیز دلم برات جشن گرفتم بفرمایید
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مرسی خانمی هیچوقت یادم نمیره چقد دعام کردین خیلی مدیونتونم میبوسمتون
فایضه مامانه عسل
30 آذر 93 4:28
سلام خوبین ؟ مامان مهربون اینده به رای شما برای جشنواره نی نی وبلاگ نیاز دارم .... عکس کاردستی دخترم توی وبم هست برای رای دادن به دخترم..... لطفا و خواهشا عدد 4 رو به شماره 1000891010 اس کنین تا شانسمون برای برنده شدن بیشتر شه ممنون....
مامان آینده
30 آذر 93 9:47
سلام الناز جووون واقعا خبر فوق العاده ای بود براتون بسیار خوشحالم ، انشاالله 9ماه بارداری رو به راحتی طی کنی و نی نی ناز نازیتو در آغوش بگیری مواظب خودت باش فراوان بووووووس خیلی ذوق کردمااااا… مبارکت باشه معجزه ی خدا
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم خوبی؟وای چقد من بد شدم از هیچ کدوم از دوستام خبری ندارم بخدا شرمندتونم انقد که درگیربودم یانمیومدم یا میومدم مینوشتم و میرفتم عزیزم ببخش منو.....مرسی الهی که دل شماهم شادبشه و کلی زندگی به کامتون باشه
مامانه کیاناوهانا
30 آذر 93 14:57
وااااااای الناز قربونت برم...انقدر خوشحالم باورت نمیشه...مهمونی بودم با گوشیم اومدم تو وبلاگ قسمت مطالب دوستان... یعنی وقتی عنوان مطلبت رو خوندم دلم هری ریخت...انقدر خوشحال شدم و ذوق کردم همه گفتن چی شده ...دیدی الناز همیشه بهت میگفتم دلم روشنه...بهترینها رو برات ارزو میکنم ...امیدوارم نی نی نازت به سلامت دنیا بیاد ...میبوسمت دوست گلللللللللللللللللم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مامانی الهی خیر ببینی دوست عزیزمممممممممممممممممممممممم خیلی خانمی مرسیییییییییییییییییییییی...نی نی های گلتو ببوس گلم ...خدااینوبرام مصلحت دیدو من اواخر سکوت کرده بودم و خدا دلش برام سوخت مرسییییییییییییییییییییییییی میبومست عزیزم
fateme
30 آذر 93 15:39
شكرت خداشكرررررررررررررررررفرشته كوچولوخوش اومدي مامان الناااااااااااز
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی فاطمه جون خیلی ممنون شادباشید دوست گلم
فریبا
30 آذر 93 16:40
وایییییییییییییییییییییییییی الناز مبارک باشهههههههههههههههههههههه من که حسابیییییییییییییییییییییییی ذوق مرگ شدممممممممممممممممممممممم کلی برات خوشحالمممممممممممممممممممممم مواظب خودتون باشیددددددد یلدای تو هم مبارکککککککک گلممممممممممممممممممممممممممممم
الــنـــازجوون
پاسخ
عزیزممممممممممممممممممممم فریبا جوووووووووووووووووووووووووووووووووووونم مرسی خانمی جیگرتو عزیزدلم
زهراخ
30 آذر 93 16:42
سلام النازجونم خداروشکرکه به ارزوت رسیدی وقتی فهمیدم خیلی خیلی خوشحال شدم تبریک میگم گلم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خانمی الهی همیشه شادباشید
نیلوفر جون
30 آذر 93 22:53
سلام عزیزم خیلی خوشحالم برات مواظب خودتو کوچولوت باش
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی مرسی شماهم مواظب اقا کوچولوتون باش
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
1 دی 93 3:12
سلام الناز جوووووووووون خوبید تو وب پارسا ویاسمن جون که شنیدم با اینکه اولین بار باهاتون دیدار می کنم ولی خییییییییییییلی زیاد خوشحالم مبارک باشه انشالله سالم وتندرست بیاد به این دنیا وقدمش خیر باشه مواظب خودت باش انشالله خبرای خوبی داشته باشی
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام دوست گلم....خوب هستین؟منم خوبم عزیزم....مرسی شکرخدا قسمت منم این بود برام دعا کنید سالم و سلامت دنیابیارمش.....عزیزمیییییییییییییییییی
عشق يعني ...
1 دی 93 9:28
الهی بگردمت الناز جون کلی اشک ریختم از خوندن پست ات این شاله که صحیح م سالم به دنیا بیاد عزیزم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام دوست من خوبید؟من بااجزه لینکتون کردم خانمی.....مرسی عزیزدلم نتونستم زیاد رو پستتون دقت کنم میام و میخونم انشالله....انشالله هرچه زودتر قسمت خودتون اگه نی نی ندارید
آیدا
1 دی 93 12:18
تبریک میگم مبارکه
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی عزیزم شادباشید
مامان هدیه
1 دی 93 12:29
سلاممممممممممممممممممممم النازززززززززززززززززززززز جونممممممممممممممم واقعا نمی دونم چی بگم فقط می گم خدایییییییییییا شکرت انشاالله که بارداری خوبی داشته باشی مراقب خودت باش
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام هدیه جونم دوست عزیزم خوبی؟ببخشید چن وقته ازت بی خبرم الهی حاجت دلتو بگیری از خدایی که همه چیو به وقتش میده و مصلحتت رو بهتر از همه میدونه فقط بایدشکرگزاربود...عزیزمیییی مرسی خانمی میبوسمت
مامان
1 دی 93 12:38
به سلامتی عزیزم
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی مامانی سلامت باشید
مرجان
1 دی 93 14:08
هزار بار تبریک
الــنـــازجوون
پاسخ
صدهزار بار مرسی عزیزم الهی با مصلحت خدا ورضایت خودتون خیلی زود خودتم تجربه کنی عزیزدلم
مژگان
1 دی 93 14:39
وااااااااای خیلی خیلی خیلی ذوق زده شدم اینجا رو دیدم. الان که دارم نظر میدم این پستت رو هنوز نخوندم. اول که اومدم اینجا فکر کردم آدرس وبلاگ رو اشتباهی زدم ولی یکم دقت کردم دیدم درست اومدم. الناز جان خیلی خیلی خیلی بهت تبریک میگم. واقعا از ته دلم خوشحال شدم دیدم نوشتی مادر شدی. الان میرم مطلب این پستت رو میخونم. بازم تبریک خانومی. دلم خیلی روشن بود به زودی خبرای خوبی اینجا میخونم. واقعا ذوق زده شدم. مبارکت باشه عزیزم.
الــنـــازجوون
پاسخ
مژگان جونم خیلی سختی کشیدم خیلی دارو خوردم نه اینکه مختلف باشن اما دوساله متفورمین میخوردم وسطاش گاهی یهی چیزایی هم بود داغون شده بودم شکرخداا نشالله برای شمادوست گلم
مژگان
1 دی 93 14:50
همین الان تمام مطلب این پستت رو خوندم. اونقدر با ذوق میخوندم که حد نداشت. الناز جان پاداش صبری که تو در برابر مصلحت خدا داشتی شیرین ترین پاداشیه که خدا به بنده هاش میده. این پاداش شیرین هم گوارای وجودت عزیزم. از ته قلبم برای تو و مسافر کوچولوی تو راهت آرزوی سلامتی از درگاه خداوند منان دارم. بازم میگم خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم. بازم تبریک عزیزم.
الــنـــازجوون
پاسخ
مژگان عزیزم خانمی مهربون مرسی عزیزم الهیی که خیلی زود با میل خودتون و مصلحت خدا این لحظه رو تجربه کنی بهترین خبر دنیا بهترین لحظه ی عمر هر ادمی میتونه باشه......باارزوی بهترین دوست گلم
مامان کیمیا
1 دی 93 16:39
سلام عزیزم خاله جون دخترم تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده،خوشحال میشیم اگه بیاین وبهمون رای بدین.لطفاعدد47روبه1000891010پیامک بزنین.ممنون از لطفتون
مامان آرزو
1 دی 93 20:13
سلام الناز جون واقعا خوشحال شدم من همیشه بهت سر میزدم خیلی بهت تبریک میگم عزیزم خدا جواب دعاهاتو داد
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم مرسی ایشالا دلتون همیشه شادباشه....مرسیییییییییییییییییییی بله قربون خدا برم ایشالا همه ی دعاهارو مستجاب بکنه
مامانی و بابایی دخمل بلا
2 دی 93 18:08
سلام الناز جون گل و عزیزم , مامانی مهربون فندق کوچولوی تو راهی عزیز دلم تبریک میگمممممممم ... این هدیه عزیز و دوست داشتنی مبارک باشههههههههه ... خیلی خوشحال شدم از شنیدن خبر بارداریت ... به زیبایی هم نوشته بودی پستت رو ... من هم خیلییییییییی ذوق زده شدم عزیز دلم ... انشاالله به سلامتی و دل خوش بارداری و زایمان راختی داشته باشی و فرشته کوچولوت بیاد توی آغوشت ... مراقب خودت باششششششششش...
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مامانی خوبید عزیزم؟ مرسی گلم لطف دارید شما ایشالا دل شماهم شادبشه هر حاجتی که داریدخدا بهتون بده
مامان سویل و آراز
3 دی 93 2:16
وااااااااای خدایا شکرت هزار مرتبه شکر الناز جون نمیدونی چقدر ذوق کردم باورم نمیشد دوبار رفتم به ادرس وبلاگ و اسم وبلاگت نگاه کردم تا مطمئن بشم خودتی اخه قالبت هم عوض کردی یهو هنگ کردم ولی بازم شکر خدا داییتونو هم رحمت کنه از طرف ما به همسرتون هم تبریک بگو انشالله صحیح و سالم بغلش کنی
الــنـــازجوون
پاسخ
شهــــــــــــــــــــره جونم خانمی مرسی گلم زیر سایه ی شما دوستای عزیزماره خواستم یه تحول اساسی ایجادبشه...مرسی گلم لطف داری...خدا دختر و پسر گل و خوشکلتو برات نگه داره و زیرسایه مامان بابای گلش نگه داره.....
بــــــــــــاران
3 دی 93 3:40
به اندازه مثبت شدن بی بی چک خودم برات خوشحاب شدم لحظه درد کشیدن لحظه به دنیا اومدن پسرم لحظه شیر دادن همش دعات میکردمعاشق صبرتم عزیزم,الله مع الصابرین انشااله بهترین لحظه هارو تو دلت بگذرونه وسلامت به دنیا بیاد بوووووس خودت میدونی نت ندارمواگرنه زودترمی اومدم براتبریک تو وبت
الــنـــازجوون
پاسخ
بــــــــــــــاران جونممممممممممممممم خواهر عزیزم مرسییییییییییییییییی میدونم خیلی دعام کردید خیلیییییییییییی خواهری کردی برام عشقم میبوسمت....خیلی صبرکردم خیلی منتظر موندم قربونت برم خوشکلم اره میدونم نت نداری جیگرم پسرگلتو ببوس خوشکل خاله رو
غزل , باباییش
3 دی 93 11:48
مامان خانوووووووووووووووم ... ایشالا به سلامتی ... مبارکت باشه نینی گلی ... ایشالا که سالم و سرحال این روزها بگذره ... اشک تو چشمام جمع شده ... عزیزم این جواب امید و توکلت به خداست ... یه کنجد کوچولو مهمونته به سلامتی ....
آبجی عارفه
4 دی 93 10:03
سلاممممممممممممممم الناااااااااااااازززززززززززززززززز جووووووووووون... عزززیزمم تبریک بهتون میگم ....... خیلی خوشحاللللللللل شدم....خداروشکککککککککررررررررر الحمدلله............
الــنـــازجوون
پاسخ
ُسلام آبجی عارفه جون....خوبی عزیزم؟مرسیییییییییییییییییییییی گلم لطف داری....مرسی ایشالا دلت همیشه شادبشه و مامان بابا و داداش گلتو خدا برات نگه دارهآمین
مامی حنان(وبلاگ روچک)
6 دی 93 1:49
سلام.خیلی براتون خوشحال شدم اشکام سرازیرشد.خوش قدم باشه برات عزیزم.به سلامتی بیاد توی بغلت
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی مرسی مامان جون شادباشید دوست گلم
شقایق
7 دی 93 12:52
تبـــــــــــــــــریک میگم الناز جون بسلامتی
الــنـــازجوون
پاسخ
مــــــــــــــــــــــرسی عزیزم قربونت شادباشید همیشه
(مامان سویل)
7 دی 93 13:30
وای باورم نمیشه خدایاااااااااااااااااااا شکرت. مرسی الناز جون که بهمون گفتی خداییش اونقدر خوشحال شدم که تو نی نی های خودم شده بودم.الهییییییییییییییییی قوربونش برم من
الــنـــازجوون
پاسخ
خانمی مرسی عزیزم خدا دختروپسرگلتو نگه داره ماشالله پسرتم مث دخترت خیلی نازو خوشکله...زیرسایه ی پدرو مادر انشالله
نسترن
8 دی 93 12:43
سلام عزيزم واقعا برات خوشحال شدم خيلي بهت تبريك ميگ در ضمن خدا داتونا رحمت كنه و اگه اجازه بدين شما را لينك كنم خيلي خوشحال ميشم.[
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی مرسی عزیزدلم خدارفتگان شماروهم بیامرزه عزیزم
مامان حلما
9 دی 93 0:06
عععععزززییزززززممممممایشاالله سه قلوصحیح وسالمتاحالاازخبرحاملگی کسی اینقدرخوشحال نشده بودم
الــنـــازجوون
پاسخ
مامانیییییییییییییییییییی مرسی عزیزم دلت همیشه شادباشه دوست گلم
آلاله
12 دی 93 22:42
سلام الناز جون. من خیلی وقت بود نیومده بودم وبلاگت نمی دونم منو یادت هست یا نه؟ خیییلیییییییییییییییییییی خووووشششششششششششحاااااااااااااااااللللللللللللل شدم واست عزیزم ان شاءالله دوران بارداری و زایمان رو به سلامتی طی کنی و خودتو نی نی در کنار همسرت سلامت باشید و به زندگی شیرین تر از همیشه برسید. برای دایی عزیزت هم خیلی ناراحت شدم خدا بیامرزدشون
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم خوبیددوست گلم....مرسی خانمی والا منم چون خیلی وقته کمتر میام اینجا یکم حافظم ضعیف شد ولی به هرحال مرسییییییییییییی لطف دارید خدا رفتگان شماروهم بیامرزه عزیزم
مژگان
14 دی 93 10:44
الناز جون بیا اینجا و از روزهای قشنگ این روزهات بنویس تا ما هم لذت ببریم.
خانم لبخند:)
14 دی 93 23:01
سلام والحمدلله رب العالمین خدا شاهد است که در تمام روضه های علی اصغر امام حسین از صمیم قلب براتون دعا کردم اگر چه حتی یک بار هم شما را ندیده ام اما همه جا مد نظرتان داشتم این آخریا هم خیلی دلتون شکسته بود دلا بسوز که سوز دلها چه ها بکندتقدیم با احترام وتبریک
غزل , باباییش
15 دی 93 11:04
سلام الناز خوبی ؟؟؟ خوشی ؟؟؟ حاملگی خوش میگذره ؟؟؟ کجایی ؟؟ بیا یه چند خط بنویس نگرانتم .... این دوخطها هرچقدر هم که کمرنگ باشن بازم زندگی رو از این رو به رو میکنن ... زیباترین دوخط زندگیت خیلی خیلی مبارک
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی مرسی خوبم خداروشکر...شماخوبی؟نی نی کوچولو چطوره؟ببوسینش...نگران نباشید خوبم چم مینویسم...بله خداروشکر کمرنگیشم برطرف شدهمرسی که به فکرمید
مامان نی نی
13 بهمن 93 14:11
سلام. به مبارکی ایشا الله که سالم به دنیا بیاد میشه بگید بعد از چنر روز عقب انداختن ازمایش دادید و میزان هورمون بتاتون چند بود؟
الــنـــازجوون
پاسخ
ُسلام دوست گلم خوبید؟ ممنون الهی که شماهم خیلی زود نی نی تون بیاد و کلی خوش به حالتون بشه خلنمی...من وقتی تست زدم فک کنم ده روزی از وقت پ گذشته بود و شبش رفتم ازمایش خون 289بتای من بود...
مهسا
21 بهمن 93 15:39
وای خدا الناز جون باورم نمیشه من خیلی وقته به وبلاگم سر نزدم حالا امروز اومدم وبلاگتو خوندم خیلی خوشحال شدم خیلیییییییییییییییییییییییییی
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مهسا جان خوبی خانمی؟مرسی گلم مچکر
مامان نی نی
6 فروردین 94 15:21
سلام عزیزم خوبی؟ من خیلی وقته که وبلاگتون رو دنبال می کنم الان هم خودم منتظر یه نی نی هستم فکر کنم 5 هفته هستم من هم دلم می خواد دو قلو داشته باشم اگه فضولی نباشه می تونم بپرسم مقدار هورمون بتا تون چند بوده؟
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمی ممنونم شماخوبید؟مچکرم از همراهیتون....تبریک میگم فرشته تون رو عزیزم...انشالله اگه صلاحتون باشه خدا دوقلوی ناز بهتون بده خانمیخواهش میکنم اختیار دارید ....من بتام289 بود....ببخشید شما از کدوم شهرید؟