من بازاومدم
فرارسیدن ماه محرم رو به همه دوستای نی نی وبلاگیم تسلیت میگم....عزاداریهاتون قبول و التماس دعا
چن وقته ننوشتم و واقعا اصلا مث سابق حسی به نوشتن ندارم اما برای دلخوشیم شده میام و گاهی حتی اگه نظری هم نذارم پستاتون رو میخونم...منوواقعاببخشید...روحیه ست دیگه کلا خرابه به بزرگواری خودتون ببخشید منو
روزای پاییزیم خیلی زود زود میان و میرن و بدم نمیگذره ولی خب مث همیشه فکرم درگیره...درسته مث سابق درگیرش نیستم اما خب دله دیگه....دیگه سنم ایجاب میکنه تنهاییم ایجاب میکنه که یه همدم از خون خودم داشته باشم...نمیشه دیگه چیکارکنم وقتی خدانمیخواد برای خدا استغفرالله تکلیف تعیین کنم؟پس بیخیالش
اما این ماه باز دوباره عقب انداختم....یعنی خدایا من انقد تنبلی داشنم؟این ماه زیاد امید به نی نی دارشدنم نداشتم و ندارم چون داروی گیاهی برای رحمم استفاده میکردم...اما اون روز یه خانمه ماما که رفته بودیم پیشش زنگ زدم و شرایطم رو گفتم از ترشحم و اینک چن روزی از وقتم گذشته رو گفتم...گفتم ممکنه حامله باشم گفت اره ممکنه یه تست بکن...منم یه ذوقی کردم وشب رفتم تست خریدم اما باز مث همیشه چشم یه خط بیشتر رو بی بی چک ندید....24باید میشدم و امروزکه 4آبان هستش خبری نیست و هنوزم بلاتکلیفم و منتظر توروخدا برام دعاکنید...چهارپنج روزم مونده تا چهل روز زیارت عاشورام تموم بشه....شاید معجزه ای شد...اما هرچی هست هنوزم امیدوارم هنوزم خدای خودمو دوس دارم چون مصلحتم همینه...شکـــــــــــــرت خداجونم
امروز 15 روز رزیم کاناداییم تموم شد...حدود چهارکیلو کم کردم خوبه بدک نیس اما من انتظارم 6.7کیلوبود....ولی شکر
ایشالا اگه همسری اجازه بده یه دوره هم میگیرم...ناگفته نمونه جاری مهربون هم رزیم بنده رو جویاشدن و امروز سومین روزش رو میگذرونن
خدا انشالله حاجت دل همتون رو بده...دلتون خوش باشه.....تو عزاداری هاتون منم یادکنید یه دل شکسته ای که خیلی دیگه داره انتظارش کش پیدامیکنه...دوستون دارم خدانگهدار