روز شنبه سالن مینیاتور
سلام
خوبید دوستان
من دارم بازم به موعد این ماهم نزدیک میشم نمیدونم شانزدهم این ماه ب موقع پ میاد یانه....من منتظرم
شنبه همسری رفت پلدشت و عصر ماکو و شب بایدمیموند و من و جاریم قرار داشتیم برای ساعت 4 که بریم سالن...جاریم زنگ زد گفت که خودمعصومه مارو برمیداره و باهم میریم سالن...ساعت دوازده و نیم رسیدم خونه ی مامانم و نشستیم و گپ زدیم و نهار خوردیم و ساعت سه و نیم حرکت کردم و منم برداشتن و رفتیم...
بعد احوالپرسی باکادر خالکوبی رو شروع کردن من تصمیم داشتم رو کتفم باشه اما اونجا یهو تصمیم گرفتم رو بازوم بزنم اینم شد طرح من...
بعد خالکوبی من و جاری که چن وقت بود هوس کرده بودیم رو دومین سوراخ گوشمون تمرکز کنیم یهو به سرمون زد که این کارو بکنیم واونجا شنیدیم که درد نداره وفلان خانمی که کارش همین بود برامون این کارو کرد..اول جاریم و بعدش من....خلاصه کلی خوشکل کردیم اومدیم خونه...
شب هم داداشم و النازو امیر خونه بابام بودن...همونجا بعد شام داداشم سربه سر امیر گذاشت و گفت که امیرو میخوایم زنش بدیم و قراره طرف دختر دایی باشه و این حرفا اما امیر انکار کردو همش زد زیر خنده...بعد که رفتن اس داد گفت الناز من لیلارو میخوام....یعنی دختر عموی من خخخخخخخ
حالاببینیم قسمت چی باشه....فردای اون روز خالم و راضیه و الناز نهار البته قبل ظهر اومدن خونه ی مامانم چن وقت بود ندیده بودمشون...خلاصه کلی خوشبحالمون شد و تاشب کنارهم بودیم وروز خیلی خوبی بود...شب اومدیم خونه و من چون موقع سوراخ کردن گوشام باشوشو هماهنگ نشده بودم و بعدسوراخ کردن اومدم اس دادم یکم بی توجعهیمیکرد امام اومدیم خونه یکم صمیمی شدیم و کلی خوشش اومدو تبریک گفت...
فردا باژیلا وقت اپیلاسیون داریم....
خداجونم من حالم خوبه تومیتونی بهترش کنی مراقب بنده های مهربونت باش دوست دارم خداجونم