نتیجه ی دومین سونو 25تیر
سلام
دوستای خوبم طاعاتتون قبول... انشالله که شب احیای دیشب رو تونستین خودتون رو سبک کنید و خالصانه از خدا حاجت بخواید....التماس دعا داشتم و دارم
دیروز وقت سونوگرافی و اعلام وضعیت این ماهم بود....ساعت 6:45 از خونه رفتیم بیرون...رفتیم پارچه ها مورد نیازمو خریدیم و بعدش ساعت 8 چیزی نمونده بود رسیدیم مطب و نشستیم و نشستم بالاخره ساعت9شدومن رفتم داخل و بعدشم رفتم رو تخت و خانم دکتر سونوگرافی کردن و بازهم همون فولیکولای 16.17.18.19 سایزی و احتمال دوقلو شدن و این حرفا که این بار اصلا دلخوش نکردم و فقط یه انشالله زیر لب گفتم و از تخت اومدم پایین
اومدم بیرون خانم دکتر داروهامو نوشتن و روهای خاص رو مشخص کردن و راهی داروخونه شدیم...دارخانه ی اولی که نزدیک مطب بود داشتن میبستن داروخانه رو اقاهه گفت خانم داریم میبندیم دلم شکست گفتم یه دارو چقد معطل میکنه لطفا بدید داروهامو...من دلم شکست بیرون واستادم و شوهرم رفت داخل....گفتن که دکتر نیستن و باید دکتر دفترچه رو تایید کنن خلاصه یه داروخانه ی دیگه به اسم فرهنگی یکم بالاتر رفتیم شبانه روزی بود من نشستم داخل ماشین همسری رفت و بعد از 15 دقیقه اومد.....وقت اذان بود و صدای قشنگ اذان ارامشم میداد اما یه لحظه به خودم اومدم دیدم اذان تموم شده و هنوز همسری داخل داروخانه هستن و با دهن روزه و کلی تشنگی نشستم دا خل و چشممو دوخاتم به همسری داخل داروخانه...گریم گرفت گفتم خدایا تاکی این مطب اون مطب...این داروخونه اون دارو این امپوول...یاخدا خودت به این وقت مقدس همه رو از وضعیت مث وضعیت من دورو خلاص کن من رو هم راحت کن دیگه خیلی خسته ام از سونوگرافی از شنیدم سایز فولیکول ...خســــــــــــــــــــــــته شدم خدایا اما امیدم سرجاشه....
داروهارو گرفتیم و راه افتادیم سمت پارکی که بابا و داداش اینا و ابجی و شوهر ابجی زن داداشم اونجا بودن شام از بیرون گرفته بودن و رفته بودن و ماهم رفتیم و رسیدیم....نشستیم شام خوردیم و ساعت 12 بود راه افتادیم اومدیم خونه....یه چای خوشمزه زدیم بر بدن....از دیروز تصمیمی گرفته بودم خوب و کامل احیا رو داشته باشم اما انقد بیحال و دپرس بودم که گفتم خدا خودت ببخش خیلی شکسته ام...اما بعدش با الناز تو وایبر بودیم که گفت شبکه استانی خیلی قشنگ دارن احیارو نشون میدن....زدم شبکه ارومیه....همینکه دعاو راز و نیاز رو شنیدم همون لحظه اشکم جاری شد....خیلی بغض داشتم....ازخدا برای همه دستام اشناهام سلامتی و صبر برابر هرمشکلی رو خواستم برای دوستای منتظرم سبز شدن دامنشون رو خواستم و دوستام که مامان شدن و منتظرن نی نی هاشون بپرن بغلشون سلامتی خودشون و نی نی هاشون رو خواست..خدا از همه قبول کنه انشالله...
امروزهمسری هم پلدشت هستش و ساعت 7 زودترنمیاد...یکم دیگه میرم سر قرائت قران امیدوارم خدا از منم قبول کنه....میخواستم تصویر داروهامو بذارم که اونم نشد بعدا انشالله
پ.ن.ن
تصاویر داروهای این سری
این دارو رو خانم نگفتن که خودم بخورم یا همسرم اومدم توخونه تو نت سرچ کردم دیدیم تونظران و سایتها فقط آقایون این دارو رو خوردن تو شک افتادم قراره بپرسم ببینم به من میرسه یا برای شوشو
و...