میرم زیر نافی تزریق کنن بهم خخخخخخخخخ
سلام
من اومدم
خیلی دلم برای دوستام......نـــــــــــــــــی نــــــــــــــــــی وبلاگم تنگ شده بود
یه کوچولو مختصر شرح حال بدم برم خخخخخخ
اون شب که خونه ی مادرشووووووووور دعوت بودیم...رفتم با همه روبوسی کردم باخانمها منظورمه....اولش مادرشووور بعد وسط خواهر شووور و بعدش جاری دیگه نشد که با خواهرشوور بوس کاری نکنم دلمم نمیومد ضایعش کنم...ولی من رفتم جلو و اون دیدم خیلی سرده و به زور با نوک انگشتاش دست داد و به زور صورتشو اورد جلو چقد ساده ام منبعدش نشستیم دیدم مهمون رسید کسی به مانگفته بود مهمونم دارن دیدیم دختر عموی مادرشوهرمه با شوهرش و دوتاپسرکوچیکش...خلاصه نشستیم ساعت یک اینا اومدیم خونمون خلاصه بدک نبود خدا نصیب همه بکنه این طور خوشی رو
فرداش یه دعوای جانانه به همسری کردیم که بعد از دوسال اولین دعوای ما بود که یک روز طول کشید اشتی کردن ماخلاص اشتی کردیم خوش خوشنمون شد و عصری هم رفتیم خرید و شوشویی کلی خوشحالم کرد و ازم معذرت خواست برای دعوایی که میتونم با جرات بگم مقصرش من بودم نه شوهرمولی خب...خریدامون رو کردیم رفتیم خونه ی باباایرجم دوسه روز بود نرفته بودم و ندیده بودمشون...بعدشام اومدیم خونه و خرت و پرت هارو باهمسری جابجاکردیم و شوشو فوتبال المان ارژانتین رو نیگا کرد و اهدا جام رو ضبط زد و دیگه نشد ببینه و رفتیم لالادیشب از مامانم خواهش کردم امشب که شوشوم ماموریته بیان خونه ی ما این بار دیگه من نرم بهونه کردم که خونه ی شما یکم حالم بد میشه تب میکنم نمیتونم بالباس راحت بخوابم و کلی بهونه ی بچگونه که بالاخره امروز ساعت 13اینا اومدو بعدشم بابایی اومد قربونشون بشم الهی...و یکم قبل با داداشم هماهنگ کردیم که بیاد دنبالمون و بریم امپول زیر نافی رو بزنیم بر بدن...یاخدا خودت که میدونی من میترسم
پ.ن.ن
ساعت 7:45 دقیقه داداش سجاد اومد دنبالم رفتیم خیابان ولیعصر کلینیک دی و امپولم رو زدیم واااای میترسیدم اما خانمی که امپول رومیزد خیلی خانم بودن برای همین خودمو سپردم به خدا...
دراز کشیدم و امپول زیر نافم تزریق شدالحمدالله مشکلی پیش نیومد...ذکمه ی شلوار جینم رو که بستم افتاد رو جای امپول و یکم سوزش داشتاما خداروشکر هیچ مشکل دیگه ای پیش نیومد و الان که چن دقیقه ست رسیدم خونه هیچ مشکلی ندارم فقط زیر دلم حباب میترکه انگار وگای خیلی سوز داره...
خلاصه 16 رمضان 23 تیر ساعت 7:55امپول زیر نافم تزریق شد خدایا یکم پیش زیر اب که غسل میکردم تودلم از ت خواستم که این قدم اول این من که امپول بود رو برداشتم این ماه رو یه ماه خوشکل کن برام تا....
البته خـــــــــــدایا هرچی خودت صلاح بدونی من هیچ اصراری ندارم
دوستون دارم دعـــــــاتون میکنم دعـــــــــام کنید
امشب جای تکیه گاهم....تاج سرم خیلی توخونمون خالیه خدایا هیچ وقت هیچ خونه ای رو بی پدر و بی شوهرنکن همینطور بی مادر و بی خانم....الهی امین