رفتنمون کنسل شد....فردا میریم
سلام
دیشب من دور از همسری عزیزم بودم و خونه ی پدری هرچند یه خونه ی گرم و صمیمی هستش اما اول خونه خودم.....ازصبح تب خاصی داشتم پاهام جون نداشتن شب بدترشدم داخل لبم افت زده بودم اصلا حالم خوش نبود...ساعت 1رفتم اتاق و خوابیدم...اما صبح که بیدارشدم دیدم حالم بهتره و خواب خوبی داشتم
الانم باباییم داره سریال دونگی میبینه مامانم سبزی پاک میکنه تا دلمه بادنجون درست کنه منم ظرفای نهاروشستم و اومدم نشستم....الاناست که النازهم بیاد اخه مامانم بدون داداش و زن داداش اینجور غذاها از گلوش پایین نمیرهبه الناز گفتم گفت که میان....شوشو ساعت19:30 اینامیرسه سویچ دست منه میدم بهش و میره ماشین رو بیاره ببریم جنسای ارایشگاه رو بدیم بعد بیایم خونه ی باباایرج....رفتن امروزمونم کنسل شد...چون شوشو دیرمیرسید بااینحال گفت اگه میخوای حرکت کنیم...گفتم نه بابا واجب نیست که خسته ای رانندگی هم میکنی...
قرار شد فردا ساعت 6-7صبح راه بیفتیم بریم خوی اول بریم پیش ماما بعد خونه ی عمه پروانه ی شوشو بعدش راه بیفتیم پلدشت خونه ی پسرعمه ی شوشو...البته برنامه اینا اگه قاطی پاتی نشهامروز فاطمه خانم وحید زنگ زد گفت الناز دیگه بیاید ها چشم به راهیم...ازاون طرف دخترعموی شوشو ازدیرزو همش میزنگه میگه الناز نیاید دیگه باهات حرف نمیزنم و کلی تهدیدببینیم کجاهاباید بریم....
امروز زیر شکمم یه دردای خاصی حس میکنم که همیشه قبل پ خیلی کم داشتم...خداکنه پ نشم اخه باید روز دوم پ برم آزمایش هورمون بدم....اگه بشم که نمیتونم برم باید یه جای مخصوص برم برای این ازمایش که وقت گرفتم.....بازم خدا هرچی صلاح بدونه....
یکم پیش رفتم یه دوش گرفتم لاک زدم و به خودم رسیدم....
خدا همه بنده هاشو به راه راست هدایت کنه...و مواظب همه باشه
میبوسمتون دوستان