روزهای من
سلام
من یه خانم بااراده ام و بخاطر خانوادم هرکاری میکنم برای همین 4 کیلو وزن کم کردم
گل نازنینم خیلی خوشحالم و راضیم از این وضعیت چون دارم نزدیک میشم بهت...چون میدونم آخرای تنهاییهامهدیروز که از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم اومدم خودمو وزن کردم دیدم 4 کیلو کم کردم زودی به بابایی اس دادم و همسری هم کلی خوشحال شد....بعدش باروحیه ی عالی رفتم آرایشگاه و اومدم خونه رو جم و جور کردم همسری میدونستم 7:30 میاد خونه...غذا بعد مدتها آبگوشت داشتم...تاهمسری بیاد یه ظرف گنده سالاد کاهو خرد کردم وای سالاد بدون سس یه جوریه اما خب باید میخوردم...اون ظرف سالاد کاهو شد نهارم...همسری هم که اومد ابگوشت خیلیییی کم خوردم زیاد دوس ندارمهمسری اومد و یکم گپ زدیم گفته بود میریم خونه ی باباش اما چون مادربزرگش رفته بود دیگه نرفتیم و مونده همون روز پدر بریم...همسری گفت من میرم به همکارم چن تا برگه باید بدم پاشو باهم بریم...بعدش میریم خونه ی باباایرج..گفتم نه اونجا نمیرم بریم در دررفتیم و رفتیم ورفتیم اخر سر رسیدیم به پارک دانشجو که تازه افتتاحش کردن...واقعا لذت بردم خیلی خوشکل بود....مخصوص پیاده روی ...اخر سر عکساشو میذارم...
یکم گشتیم و نشستیم رو نیمکت...همسری عشقولانه دستشو انداخته بود گردنم و داشتیم ماه ستاره هارو میدیدیم گفت تو ماهی منم تک ستاره ات ..خخخخ راستم میگه یه دونه ستاره فقط بغل ماه بود بعد یهویی دیدیم اقا رضا همکار همسری که دوران مجردی دوست پسر دوست بنده بود باخانمش از جلوی ما رد شدن...ماهم که توحس بودیم..خخخخخ...بعدش پاشدیم اومدیم همسری اروم رانندگی میکرد یه جورایی ارامش میگرفتیم هردو...اخرسر اومدیم همسری بستنی مهمونمون کرد خیلی هم چسبید....دیگه از چاقی لاغری گذشته هفته ای یه بار بستنی رو میخورم اومدیم خونه و بعدش لالا...
امروز صبحم بعد مرتب کردن خونه یه ساعت ورزش و حمام نشستم پای نت...
الان همسری اومدن و نهار خوردیم ومیوه خوردیم و قراره بریم برای روز پدر کادو بخریم برای همسری...
الهی که دلتون خوش باشه و همیشه لبتون خندون....آمین
و در ادامه مطلب چن تا عکس خوشکل از پارک دانشجو ارومیه ی خوشکلمون