دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

چهارشنبه پنجشنبه جمعه بعدشم که شنبه

1392/12/23 22:27
293 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اول از همه دوستای گلم ...امیدوارم حالتون خوب باشه و دلتون شاد و از خونه تکونی هاتون تموم شده باشین و با خیال راحت و دل خوش  به همراه خانواده های سبز و گرمتون به پیشواز سال جدید برین انشالله سلام نی نی نازم...ماهک من الهی فداتشم قول بده که این بار اومدی مامان جان خیلی زیادمنتظرت موندم و بودم و هستم...

نفس مامان...الان تو تلویزیون یه حدیث نوشتن که شوشو برگشت گفت الناز برای من و تو گفتن ها

کسی که بر مرکب صبر و بردباری سوار شد  پیروز میدان میشود....شاید جای چن کلمه رو جابجا گفته باشم اما غیر ازاین چیزی نبود...بعد یهویی یه فیلمی شروع شد که صحنه هایی از حرم اما رضا(ع)رو نشون داد وای خدا دلم یه جوری شد...شوشو برگشت گفت الناز واقعیت داره که باید خدا و امام رضا بخوان که ادم بره زیارت و اینا...گفتم اره...بعد گفت من قبل ازدواجمون که رفته بودم اونجا از خدا خواستم یه دختر خوب نصیبم کنه...بعد همش نگام کرد و اومد پیشونیمو  ماچ کردبعد بازم تصاویری از حرم رو نشون میداد بغضم گرفت و از خدا خواستم حاجتمو و تو دلم نیت کردم....خداجونم خودت صلاح همه ی بنده هاتو خوب میدونی اما نذار دل هیشکی بشکنه یا خدا

امروز بدک نبود و خداروشکر خوب گذشت تا 9 خوابیدیم و بعد بیدار شدیم و یکم حرف زدیم وباز خوابیدیم تا11 خخخخخخخخ بعدشوشوروبیدار کردم دیگه پاشو صبحانه بخوریم گرسنمه ...بعدصبحانه نوبت اپیلاسیون آقای آرایشگر خصوصیم بود خخخخخخخ اخه شوشو من هم موهامو رنگ میکنه هم اپیلاسیون هم خیلی کارای دیگهبعدش که کارمون تموم شد شوشو گفت صبحانه سنگین بود گرسنم نیست خودمم که میخوام برم باشگاه پیشنهاد داد سالاد کاهو میل کنیم...به کمک همدئیگه سالاد رو اماده کردیم و زدیم تو رگبعد شوشو رفت و منم رفتم دوش وبعدش اومدم پای لب تاب و تا نصف وبلاگمو نوشتم و اخر سر نمیدونم چی شد کل نوشته هام پرید....الانم دوباره دارم مینویسم هرچند تصمیم داشتم دیگه ننویسم....

دیروز صبح با دخترعموم لیلا رفتیم مطب و قرار شده بود ابجی ژیلاهم بیاد مطب و بعد چن ماه باز همو ببینیم...رفتم دندانپزشکی و بعد چن ماه انتظار نگین دندون رو حل کردیم شکرخدابعد با لیلا و ژیلا رفتیم یکم خرید و بعدش اومدیم من از خونه وایمکس و وسایلم روبرداشتم و با لیلا تا نصف راه رفتیم اون رفت پاتختی دخترخالش و منم  رفتم خونه ی مامانم....عصری عمه فرحناز و رضا اومدن و نذاشتن من یه چرت بزنمبعدش غروب شوشو جونم اومد و به پیشنهاد من رفتیم دیدن مادرش اینا...استرس داشتم مث همیشه اما خداروشکر نیش نزدن الحمدالله....ساعت 12 اومدیم خونمون و گرفتیم خوابیدیمروز قبلشم که چهارشنبه باشه شوشو که ارومیه بود عصری اومد و رفتیم دربه در دنبال دندونپزشک برای نگین وای مردم و زنده شدم همش بالا رفتیم پایین اومدیم دریغ از یه دکتر که درست حسابی وقت بده یا بعد عید یا اینکه نگین نداریم یا من نگیناشون رو دوست نداشتم...خلاصه...بعدش رفتیم کیف و کفش من و کفشای شوشو رو خریدیم توراه مامانم زنگ زد که داداش سجادم رفته شام بخره شام براری ماشینش خخخخخخخخخ گفته بیاین اونجا یعنی خونه ی بابا....ماهم اطاعت امرکردیم ...هرچند قرار بودبریم خونه ی پدرشوشو که نرفتیم

حالا ازفردا بگم که شنبه ست

فردا شوشو میره سقز و شبشم میمونه بانه و پسفردا غروب برمیگرده....شانس منه دیگه...اون بار که رفته بود گفته بودن بار اخرهستش اما خب دست خودش نیست و شنبه و یکشنبه روزز اخر کاریشونه و26 اسفند تسویه میکنن و تمام

حالا ببینیم چندم اسفند راهی سفرمیشیم....چن روز پیش که باباایرج پیشنهاد دادن بریم طرفای جنوب و برگشتنی هم بریم مشهد و بعد شهر به شهر بگردیم تا برسیم ارومیه.....

حالا بعدا مشخص میشه خدا قسمت کنه البته....

فرداقراربود حمام و wcرو تمیزکنم و خونه رو گردگیری کنم اما دیدم تا اخر سال بازم باید دوباره تمیزکاری کنم به هرحال...گذاشتم برای روز دوشنبه که شوشو صبح میره تا ظهر شرکت و منم اون روز کارامو میکنم انشالله که خدا خیر کنه همه روزامون رو....

ضمنااصل کاریه موند بگم.....نه از .....خبری هست نه از نی نی...البته فقط اون روز رو بی بی چک تست کردم که اونم 4-5روزگذشته بود...حالا گذاشتم تا سه شنبه چهارشنبه اگه پ اومده بود که هیچ نیاد میرم ازمایش خون...خداروچه دیدی...شاید خدا دلش به حال ما سوخته و خواسته بهترین عیدی عمرمون رو بهمون بده ....دوستای گلم التماس دعا دارم و اگه لایق باشم هرگز فراموشتون نمیکنم....دوستون دارم و روزهای خوبی رو برای تک تکتون آرزو میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

نیلوفر جون
24 اسفند 92 0:11
ایشاال.. امده خوب برو سنو گرافی ایشاال.. امده
الــنـــازجوون
پاسخ
انشالله قبل سال تحویل میرم
فرشته مامان محمدرضا
24 اسفند 92 5:44
سلام الناز جون. انشالله که که نی نی خوشگلت هر چه زودتر بیاد پیشت.
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم انشالله دعام کنیدتوروخدا
مامان یاسمن و محمد پارسا
24 اسفند 92 8:20
عزیزم لحظه لحظه زندگیت پر باشه از شادی و سلامتی ایشالاه عزیزم با خبرهای خوش میای
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام مرسی عزیزدلم فداتون بشم انشالله دل شماهم شادو خوش باشید
فریبا
24 اسفند 92 9:30
سلام عزیز دلم خوبی؟خسته نباشی الهی که همیشه دلت شاد باشه و به هر چی که توی دلته برسه به خداااا همش میگم کاش الناز باردار باشه ی دل خوشی برامون منم همیشه دعات میکنم البته اگه لایق باشم خسته نباشییییییییییییییییی به خاطر همه چیز انشالاه که سفر هم جور میشه و میرین و کلی هم بهتون خوش میگذره و انشالاه تا قبل سال 93 عیدیتو گرفته باشیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام اجی نازم مرسی فداتشم انشالله همه مون حاجت روابشیم و نی نی نازت خیلی زودبیادخانمی.....فداتشم بووووووووس
باران
24 اسفند 92 9:39
سلام الناز جون انشااله به حق این روزهای عزیز حضرت زهرا به هممون عنایت کنه و حاجت دلمون رو بده منکه همش دعات میکنم/انشااله مثبت شد برام حتما مسج کن انشااله هرجا سفر میرید خوش باشید وخوش بگذره لحظه تحویل سال منو یادت نره ما پس فردا عازم سفریم بی خبرم نزاری جونم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام باران جووووونم خوبی...،انشالله دل همه شادباشه عزیزم مرسی فداتشم حتماخبرمیدم عزیزم انشالله سفرخوش وبی خطری داشته باشیدوکلی خوش بگذرونید...التماس دعادارم دوس دار م و اگه لایق باشم حتمادعامیکنم بوووووس
مامانه کیاناوهانا
24 اسفند 92 11:53
سلام الناز جون...خوبی عزیزم... باورت میشه الناز از روزی که اومدم خوندم هنوز پ نشودی انقدر هیجان دارم ...باورت نمیشه هی میام سر میزنم تا خبرای خوبی ببینم... امیدوارم به حاجت قلبیت برسی عزیزم ...خیلی به یادتم دوستم....
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم مرسی شماخوبی?شمالطف داری دوست جونم مرسی گلم دعام کنیدخیلی انتظارکشیدم بوس از نی نی های نازتون عزیزم
زهراخ
24 اسفند 92 15:24
سلامالنازجونم خوبی خیلی قشنگ نوشته بودی گریم گرفت عزیزم انشاا....که تاقبل ازسال93عیدیتون روازخدامیگیری عزیزم انشاا...برنامه سفرتون جورمیشه عشقم لحظه سال تحویل ماروفراموش نکنی گلم خصوصی هم داری
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم فداتشم گلم...انشالله التماس دعاعزیزم
زهراخ
24 اسفند 92 15:26
ابجی جونم میتونم شمارتوداشته باشم عزیزم چون ماقراره بریم مشهدالبته شایداونوقت میخوام ببینمت اگه امکانش هست
الــنـــازجوون
پاسخ
عزیزم خانمی مامشهدمون کنسل شدمتاسفانه
مامان الناز
24 اسفند 92 15:50
خدا كنه الناز جونم ايشالاه كه ني ني اومده بهار ثانیه ثانیه می اید… و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد… ببخشيد ميدونم سال تحويل با سرعت كم نت گوشيم نميتونم بهت تبريك بگم زودتر اومدم بگم عيدت مبارك دوست خوبم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم انشالله.خوبی خانمی من جواب واتس ام رودادما خبری نشدازتون...فداتشم منم پیشاپیش تبریک میگم خدمتتون بوووووووس
مامان محیا(ارام جانم)
24 اسفند 92 15:55
ایشال عید با خبرای خوش ب ماعیدی میدی
الــنـــازجوون
پاسخ
انشالله ابجی جوووووون
مامان ستاره
24 اسفند 92 22:50
انشاالله همیشه به خیر و خوشی گلم ... نگین دندونت مبارک عزیزم ... مامان الناز دوستت دارم بوسسسسسسسسسسسس