دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

خواب خاله سیما

1392/12/4 18:39
249 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه همه دوستام...

چن روزی بود از دوستام بیخبربودم امروزبالاخره موفق شدم وبلاگ چن تاازدوستاموبخونم...تاالان روزخوبی داشتم یعنی بدک نبود...صبح بیدارشدم ساعت

نه بود بعدش اومدم جمع وجور کردم و یه بیست دقه ای مشغول ورزش شدم چون عجله داشتم بیشترنشد...بعدلباس پوشیدم تانصف راه اومدم بامامانم قرارداشتم باهم رفتیم برا پرو و تحویل مانتوم...شکرخدابدنشده بودمانتوم...اومدیم خونه بابا..،اونجاکه بودیم سیماهمسایه سابقمون که حالاازشوهرش طلاق گرفته بود اس دادکه میخوادباهام حرف بزنه.،اومدیم خونه بعدش باهم یکم گپ زدیم...گفت الناز دیشب خواب دیدم باتو یه جای سرسبز مث پارک نشستیم شکمت زده بیرون...میگم بارداری...میگی اره حامله ام...همونجا خداروشکرکردم گفتم خوبه باز این خواب دیدناهستن مگه توخواب ببینیم...خخخخخخخخ والابخدا....امادوشب پیش هم خودم دیدم وقتایی که توخونه تنهام یه دختربچه ازپشت مبل توخونه خودم مث غول چراغ جادو بایه دودخاصی ظاهرمیشه اونم وقتایی که تنهام..،دختربچه انقدنازبود...امابعددیدم میگن این دخترجن هستش..یا نمیدونم به همزاد اعتقاد داید یانه....دیدم میگن این بچه همزادتوست بایدازبین بره چون وقتی مامانم رو میدیدغیبش میزد...بعددیدم خالم یه پودرصورتی رنگ ریخت همونجاکه دختربادودمیومدبیرون....یهودیدم دختره پودرشدوبه کل ازبین رفت...بعدمامانم وخالم بهم تبریک میگن که الناز همزادت ازبین رفت دیگه همه چی حل شد....من بعدبیدارشدن ازخواب همش اضطرای داشتم یه حسی داشتم...نخندین خب خواب بود دیگه دست خودم نیس که خواب درست حسابی ببینم خخخخخخخخ...میگم شایدخدایه فکزی به حالم کرده باشه...توکل به خودش و بزرگیش....ازخونه تکونی بگم..فردااگه شوشو مسیرش نزدیک باشه انباری رو تمیزمیکنم که دوسه ساعت بیشترکارنداره....امااگه دورباشه مامانم گفته میادکمک برای هال و راه پله هام...اماامروزخستگیم یکم در رفت...خبری از قوم مغول ندارم شکرخدا...چن شبه قراره بریم اماقسمت نمیشه....هواتاریک شده کم مونده شوشوبیادبرسه خونه...بعدشب بزیم خونه خودمون که هیچ جاخونه خود ادم نمیشه.......پرحرقی کردم اگه اشتباه تایپی زیادبود شرمنده باگوشی نوشتم...دوستون دارم یه عالم

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

غزاله
4 اسفند 92 19:47
از بس که تمام ذهنت درگیر بچه ست تمام خوابهات هم بوی بچه میده.منم کلا سه هفته ای هست که فقط خواب بارداری خودمو میبینم.امان از این حس تجربه نشده مادری..
الــنـــازجوون
پاسخ
خیلی سخته عزیزم خیلییییییییانشالله که خیره میاد نی نی نازت
زهراخ
4 اسفند 92 20:29
انشاا...که خیره منم دوست دارم گلم خیلییییییییییییییییییییییی زیادبوووووووووووووووووووووووووووووس
مامان الناز
5 اسفند 92 0:06
سلام عزيز دلم خوبي ايشالاه خيره سال جديد با خبراي خوب هممون رو خوشحال ميكني راجع به سوالت من كه خيلي راضيم و با همين تردميل و رژيم غذايي ماهي٢تا ٤كيلو كم ميكنم
الــنـــازجوون
پاسخ
سسسسسسسسسسسسسسسلام عزیزم......من فدات شم انشالله که برای شماهم سال خوبی باشه عزیزم...جدا؟مثلا چیا میخوری تو طول روز؟من برنامه غذایی دکتر رزیمم رو که قبلا 30 کیلوباهاش کم کردم رو دارم اما میخوام بدونم شما چیا میخوری که انقد کم میکنی؟
باران
5 اسفند 92 13:33
من فدات شم که چقدر شیرین اینارو مینویسی/از اینکه به ماهم سرمیزنی کمال تشکررو دارم/قوم مغول رو خوب اومدییییییییییییییی/مواظب خودت باش بووووووووووووس
الــنـــازجوون
پاسخ
ســــــــــــلام عزیزم....فداتشم باعث افتخاره میام و پستات رو میخونم عزیزم...اره والا قوم مغولن دیگه خخخخخخخخخخمرسی بوووووووووووووووووووووووووووس شماهم همینطور دوست جونم
فریبا
5 اسفند 92 16:11
عزیز دلم انشالاهههه که خیره و این ماه خاله فریبا رو خوشحال میکنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی عزیزدلمم بووووووووووووووووووس انشالله اول شما
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 اسفند 92 17:56
ایشالاه خیره عزیزم عزیزم از مامان خانمی خبری نداری پیداش نیست نگران شدم
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی انشالله....چرا نگران نباشید...میره سرکار یکم سرش شلوغه میگم بهتون پیام میده ازنگرانی در میاین خانمی
مامان ستاره
5 اسفند 92 22:51
وای الناز موهای تنم سیخ شد این چه خوابی بود دیدی اگه من جای تو بودم فرداش دیگه تو خونه نمی موندم از ترس .... انشاالله که خیره عزیزم .... دلم برات تنگیده
الــنـــازجوون
پاسخ
خخخخخخخخخخ خواب نبود که افسانه بود اره والا راستش منم یه جور میشدم همش توخودم بودم بعد بیدارشدن از خواب....توکل به خدا خیره انشالله
مامان الناز
7 اسفند 92 19:24
الناز جون الان با گوشي وصل ميشم اما هر وقت بيام واسه پست جديد عكس ميگيرم از روي رژيم و واست ميزارم چون دارم اثباب كشي ميكنم يكم درگيرم [آخی اسباب کشی...عزیزم خسته نباشی خدا قوت.....باشه مرسی ممنون باشه