دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

تسلیت

1392/10/12 20:50
287 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

تسلیت میگم شهادت امام هشتم حضرت امام رضا رو به همه دوستام...

امروز وقتم پر بود و اصلا حوصلم سرنرفته بود تا اینکه الان دیدم یکم دپرسم...

صبح که بیدارشدیم ساعت 10بود همسرم صبحانه خورد و رفت برای تعویض روغن و منم کلی کارداشتم مرغ تمیز کردم و نهار اماده کردم و یه جارویی هم به خونه کشیدم و بعدش دیدم شوشوجونم اومد..

نهارمون رو خوردیم و به همسری پیشنهاد دادم که کمکم کنه اپیلاسیون کنیم خودمون...

وای که چقد درد داره این اپیلاسیون ای خدا...

البته این بار دردش کمتربود خداروشکر...

بعدش باز جم و جور کردم و شوشو بازرفت و منم تنها شدم اما بیکار نموندم و بعد انجام کارام رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون...

ازصبح تصمیم داشتیم بریم خونه ی لیلا خواهر شوهرم....نمیدونم چطور راضی شدم برم....اخه خانم نخواستن عید رو هم تشریف بیارن خونه ی داداششون...عجب آدمایی.....خدایا من خیلی بدم که اینجور رفتارمیکنن بامن؟

اما بازم من باید بخشش و گذشت خرج کنم..

اونم که خانم تشریف نداشتن خونه....قرار شد فردا شام بریم خونشون...اصلا حس و حال ندارم...هروقت میخوام برم خونه مادرشوشو استرس همه وجودمو میگیره...حتی اون روز میخواستیم بریم خونه مادرشوشو قبلش گفتم عزیزم من همه دست و پام میلرزه...رفتیم اونجا یکم راجع به گذشته حرف زدیم و کلا اعصابم خراب شد و بازم داغون شدم...

سه شنبه شوشو تعطیل بودن چهارشنبه رفتن سرکار و باز امروز و فرداهم که جمعست کنارمه...خیلی ارامش دارم الان که پیشمه و حالم خوبه عاشقشم

دیشب رفتیم خرت و پرت برای خودمون و مامانم گرفتیم و یه ماوسم خریدم نوک انگشتم درد گرفته بود انقد جای ماوس کشیدم رو پد لپ تاپ...

بعدش یه جعبه شیرینی تر گرقتیم و رفتیم دنبال الناز و رفتیم خونه ی بابا...

جعبه شیرینی بخاطر جور شدم زمینا و وام بابایی...

خداروشکر همه گره ها باز شدن و کلی خبرخوش میرسه بهمون و دلمون شادمیشه...

خداجونم دل همه ی منتظرا رو شاد کن...

ازته ته ته ته ته ته ته ته ته ته ته ته تخ ته ته ته ته ته دلم ازت میخوام که این ماه نی نی فریبا جونم رو بفرستی تو دلش و دلش رو شاد کنی...اونم مث من و مثل ما منتظرا تنهاست...اما دیگه از من گذشته و الان 15-16ماهه که منتظرم و عادت کردم به این انتظار اما زودی دل فریبارو شاد کن و بهش شادی و خوشحالی عطا کن...الهی امین

دوست جونام دوستون دارم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ستاره
13 دی 92 1:38
انشاالله هردوباهم دلتون شاد شه عزیزم با این دل پاک و مهربونت
الــنـــازجوون
پاسخ
مرسی عزیزدلم همچنین توعزیزجووووونم
فریبا
13 دی 92 10:43
سلام الناز جونم خوبی؟؟الهی همیشه کنار آقای همسر خوش باشی گلم مبارک زمیناتون الهی که هر چه زودتر بری توی خون هی جدیدت.................................................... واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوستم ممنونم به خاطر محبت و مهربونیهات.............................الهی که نی نی خودت این ماه بیاد ممنون النازم.مرسی که به فکر منی..................................خیلی دوست دارم..از راه دور میبوسمت
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم مرسی فداتشم خوبیمممممممممم شماخوبی؟مرسی گلم انشالله شماهم همینطور...فداتشم عزیزم .ظیفمه و دوستدارم وبه یادتم همیشه انشالله نی نی ها زودی بیان و دلمون رو شاد کنن بووووووووووس