دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

مامان بابام مهمون من هستن

1392/9/26 23:53
298 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دوستای گلم من حالم خوبه...امیدوارم شماهم حالتون عـــــــــــــــالی باشه و دلتون شاد انشالله

                               

من عجیب خسته ام...

روضه ی مادرشوهری هم تموم شد و خلاص...

روز یکشنبه شوشو جونم ارومیه تشریف داشتن و منو خودش ساعت 10:15 صبح رسوندن خونه ی مادرشون و من رفتم دیدم خواهر شوهر سر اجاق گاز دارن شله ززرد هم میزنن و جاری محترم هم نبودن...

منم شله زرد هم زدم و نیت کردم...خداقبول کنه انشالله حاجات همه مون رو دوستای گلم

بعدش نون سنگک و پنیرو سبزی هارو حلش کردیم و شله زردارو تزئین کردیم و یه دستی به سروگوش خونه کشیدیم  و بعدش نهارخوردیم و بعد خانمها یکی یکی تشریف آوردن...عصری هم که خانمها رفتن خونه رو باز دوباره تمیز کردیم تا مادرشوشو زیاد خسته نشن...بعد باشوشو  رفتیم خرید برای خونه و چن قلم وسایل برای بنده...

بعد برگشتیم شله زرد  و نون پنییر سبزی رو از خونه مادرشوشو برداریم و بعد رفتیم خونه باباایرج...

امروزم یعنی سه شنبه 25آذر رفتیم خونه ی باباایرج تا خرت پرت هارو با سواری های خودمون برسونیم خونه ی جدید و قرار بود ساعت 3:30 تا 4 اسباب کش ها بیان برای وسایل سنگین خونه که اونم زنگ زدن و کنسل کردن چون جای دیگه مشغول بودن و گفته بودن به تاریکی میخوریم و داداشم گفته بود بمونه برای فرداصبح...بعد من و زن داداشم و مامانم رو داداشم با پسر داییم رسوندن خونه ی ما...بعد من گوشت رو ریختم تو زودپز و مامانم اصرار کرد آبگوشت درست کنم اما من قرمه سبزی دلم میخواستخلاصه بعدش شوشو اومد اما مامان و زن داداشم اینجا  بود و نتونستم ماچش کنم عشق رو...بعدش شاممون رو خوردیم و الانم داداش و شوشوم رفتن باشگاه و بیلیارد و من و زن داداشم و باباو مامانم تنهاییم...

و مامان و بابا شب خونه ی ما میخوابن و فردا صبح شوشو میره سقزوشب هم میمونه و پنجشنبه برمیگرده..دلم براش تنگ میشه خداجونم..

راستی زیرسایه ی باباایرجم خونه رو با سه قطعه زمین 200 متری تو بهترین جا طاق میزنیم و خداروشکرمیکنم که تواین یه سال پیشرفت کردیم و همشو مدیون اول خدا بعد باباجونم هستم... خدا جونم دوست دارم و شکر بخاطر همه ی خوبی ها و مهربونی هات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

نفیسه
27 آذر 92 13:54
فریبا
27 آذر 92 16:46
سلااااام الناز جون خسته نباشی...............خوبی گلم؟نذرت قبول.ایشالاه که شوهرتم به سلامتی برگردن. مبارک زمیناتون انشالاه که به سلامتی خانمییییییییییییییییی هر جا هستی مواظب خودت باش میبوسمت
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزدلم خوبی خانمی؟مرسی ابجی جوووووووووووونم مرسیییییییییییییییییییییییی دلم برات تنگ شده چقد باهم چت میکردیم بذار یکم سرمون خلوت شه باز بیفتیم رو خط چت...دوست دارم ناز ابجی جونمبووووووووووووووووس
مامان یاسمن و محمد پارسا
28 آذر 92 9:27
سلام عزیزم نذرت قبول خسته نباشی عزیزم ایشالاه همسرت هم به سلامتی بر می گرده دوست داریم
مامان الناز
28 آذر 92 23:40
سلام الناز جون خوبي مبارك خانم پس شيرينيش كو
مامان ستاره
29 آذر 92 12:45
سلام عزیز دلم ... خوبی ... من دیگه نمیام وب آخه یکی اومده نظر گذاشته هر چی از دهنش در اومده گفته آخرشم میگه اگه نکشی کنار ویروسسیت میکنم من نمی دونم این کیه که این قدر مریضه اسم هم نذاشته من دیگه نمیام حلالم کن دوست خوبم ... دلم برات خیلی تنگ میشه اینقدر ناراحتم همینو کپی میکنم به بقیه و دیگه حوصله نوشتن ندارم ... دوستت دارم بوس
ایدا
30 آذر 92 10:46
الناز جونم یلدات مبارک خانمی
مامان سونیا
30 آذر 92 18:47
شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر / زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق / رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق شب یلدایتان پرستاره و پر خاطره باد
باران
1 دی 92 13:59
محفل آریائی تان طلائی ، دلهایتان دریائی ، شادیهایتان یلدائی مبارک باد این شب اهورائی . . . ★。˛ °.★__ *★* *˛. ˛ °_██_*。*./ \ .˛* .˛.*.★* *★ 。* ˛. (´• ̮•)*˛°*/.♫.♫\*˛.* ˛_Π_____. * ˛* .°( . • . ) ˛°./• '♫ ' •\.˛*./______/~\ *. ˛*.。˛* ˛. *。 *(...'•'.. ) *˛╬╬╬╬╬˛°.|田田 |門|╬╬╬╬ . ¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•♥•°*"˜¯` ´¯˜"*°´¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•
الــنـــازجوون
پاسخ
یه روز دیرتر اما واقعا شرمنده نرسیدم که پیام بدم یلدا و هررزوتون شاد باشین
مامان یاسمن و محمد پارسا
1 دی 92 17:51
الناز جونم بازم کجا رفتی
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام خانمیییییییییییییییی خوبین؟ببخشید من واقعا خیلی درگیرم کمک به مامان و مهمونی ها و نذر بابا اینا...اما دوسه روز دیگه برمیگردم و خیلی راحت میتونم پست بذارم و پستاتون رو بخونم...روی ماه دوتاگلتون رو ببوسین
مامان الناز
2 دی 92 3:13
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک