پنجشنبه ی تعطیل ما
سلام
خوبنی؟
من هم خوبم هم بد.....از دیشب داره حسابی برف میاد و همه جا سفید پوش شده
اینم عکسش...«خیابان دانشکده»
دیشب داداشم مارو رسوند خونمون و ماشین ماروبرداشت و رفت...قرارشد اخر شب ماشین رو بیاره تو پارکینگ و بره...من و شوشو همش میومدیم جلو پنجره میرفتیم من استرس و دلهره داشتم از باریدن برف
شوشو گفت که احتمال داره فردا راه و جاده ها بسته باشه بااین وضع برف...البته برنامه ی هواشناسی تبلتشم که دقیق نشون داده بود همینو...
خلاصه خوابیدیم و شوشو زودی خوابش برد...صبح ساعت 5 ساعتش زنگ خورد و همکاراش دست به یکی کردن که همه یه حرف و بزنن و از رئیسشون درخواست مرخصی بکنن البته مرخصی که نه موجه بوده برای همشون....اما قرارشد برن شرکت یه سربزنن بیان...ساعت 6:45رفت و 7:30 رسید خونه..
یکم خستش کردم.....بعدش صبحونه خوردیم و بعدش کنارهم گل گفتیم گل شنفتیمبعد من گوشت ریختم تو زودپز و یه قرمه سبزی خوشمزه درست کردم و نوش جون کردیماقا از صبح دوبار چرت زدن الانم خوابن.....فداش بشم من...قرار بود بعدظهری خودش ببرتم خونه مادرش روضه...اما برف که میباره...خودشم خوابه...هواهم افتضاح سرده....منم اینطوری
خبـــــــــــــــــــــــر خبــــــــــــــــــــــر
الان خواهر شوهر جان زنگ زدن گفتن که روضه تشکیل نشدو شوشو هم که خوابه خوب شد اگه نمیرفتم یه حرفی در میاوردن حالا دیگه جورنشده خداروشکر
میخوام برم یکم لالا کنم شاید بیدارشدم ببینم دیگه برف بند اومده...هوا افتضاح سرده...خداجونم همیشه مواظب بنده های خوبت باش...الهی امین