من مانده ام تنهای تنها
سلام
امیدوارم تااین ساعت از روز جمعه رو خوش گذرونده باشین و لحظات شادی کنار همسرو نی نی و کلا خانوادتون روسپری کرده باشین و مث من که الان تنها نشستم تنها نمونده باشینصبح ساعت 9:30 شوشو بیدارم کرد و اومدیم برای صبحانه،ازصبح تا 12-13 نشستیم پای نت با همسری و فیسبوک شوشو رو تنظیم کردیم و گوشت رو گذاشتم بپزه و همش کنار شوشو مشغول بودم با کامپیوتر شوشوم تا4:30پیشم بود و تنهام نذاشت اما بعدش رفت و چشام و پراز اشک کرد نمیدونم چرا نمیذارم بیچاره بره یکم تفریح کنه...شاید خودخواهی باشه اما من هرروز خدا تنهام دیگه چرا جمعه رو ازم گرفتن ...انصاف نیس من تنهابمون...شوشوگفت چندین بارم گفت پاشومیبرمت خونه ی باباایرج من جوابم منفی بودوبعد که پاش رو گذاشت بیرون نشستم مث بچه ها گریه کردم همون لحظه با ابجی فریباتوویچت میحرفیدیم بغضم ترکیدیهوالانم دیگه نهایتا 15دقیقه تا نیم ساعت حتما میرسه خونه...
خداجونم میبینی چقدتنهام؟چقد سخت میگذره بهم؟یه نی نی نازبهم بده تا9ماه تودلم باشه حتی وقتی تودلمه دیگه تنهانیستم و میذارم که شوشوم راحت باشه و انقد بهش ظلم نشه...یه نی نی داشته باشم همش به اون فکرمیکنم دیگه غرق تو افکار بیهوده نمیشم...خداجونم همه ی دوست جونام رو خوشحالشون کن و نی نی های نازوسالم بهشون بده اگه لایق بودم و خواستی یه نی نی هم به مابده...شاید من بدم و دوسم نداری واسه خاطر شوشوم یه نی نی سالم به مابده اون خیلی خوبه و همیشه عاشقش میمونم
خداجونم منوببخش بخاطر بدیهام