مارفتیم
سلام ....
صبح بخیر....
امرزو بابای نی نی ایندم قرار بود بره پلدشت...ماهم که هماهنگ شده بودیم برای روز جمعه که بریم پلدشت برای دیدن نی نی پسر عمه ی شوشو....یهو به ذهنمون اومد با ماشین خودمون بریم....شوشومنو بذاره خونه پسر عمه اش بعد بره به کاراش برسه وبیاد بعدظهر دوباره راه بیفتیم بیایم ارومیه خونه خودمون...زنگ زدیم به اقا وحید هماهنگ شدیم که امروز ساعت9:30 تا10اونجا باشیم...
حالا من از 5:15بیدارم نتونستم زیادبخوابم...میرم اقای پدر رو هم بیدارکنم حاضرشیم بریم...برای راه قاقالی لی اینا گذاشتم...فلاسک چای رو میخواستم اماده کنم توش چای خشک ریختم که اب جوش بیاد بریزم دم بکشه یه لحظه یه صدایی گفت بممممممممممممممممب....نمیدونم بی دلیل شیشه ی فلاسک ترکید...خخخخ عجبا اول صبحی ترکوندیم حسابی
من برم حاضرم شم و بعدش راه بیفتیم
دوستان دوستون دارم....
یاعلی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی