دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

شب بد اما روز فوق العاده

1392/8/8 12:05
187 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی توپول موپول و خوشکلم

مامانی خیلی دلم برای بودنت تنگه....اینکه بدونم تو دلمی و من بارت همه کار بکنم عجیب ذوق زده هستم....فعلا که نه علایم پری رو دارم نه حسشو دارم....ببینیم این ماه چی میشه عزیز دل مامان

عزیز دل مامان دیروز دایی سجاد از نت برام طرح یه ماهه گرفت دیگه راحتم از هر روز شارژ کردن نت

خونه بابا ایرج بودم دیروز خودم پیاده رفتم و 20دقیقه ای پیاده روی کردم....شبم بابایی رسید و داداشم  اینا و باباایرجم بابایی اولش خیلی خوب بود باهام دست داد دور از چشم همه یهو بغلم کرد و حالموپرسید...بعدش ازاین رو به اون رو شد حس کردم دوس نداره باهام حرف بزنه....البته حقم داشت دیروز خیلی خسته بود خیلیییییییییی...همونجا سرمیز به داداشم گفتم داداش نمکدون رو بده به بابا...درحالیکه نمکدون نزدیک دست شوشوم بود....بابام فهمید قضیه رو اما هیچوقت به روشون نیاوردن...تواین دوسال اولین بار بود به بابا پیش خانواده بی احترامی کردم یا اهمیتی ندادم بهش...خیلی ناراحت بودم خودم.....خلاصه داداش سجاد پژو رو گذاشته برای فروش پیاده بودن رسوندیمشون خونشون و اومدیم خونه هیچ کدوم حرفی نزدیم تاوقت خواب....یهو بغضم ترکید و شروع کردم ....گفتم گفتم گفتم و هیچی نشنیدم بعدشم رفتم اون یکی اتاق بعد بابایی اومد معذرت خواهی کرد و سعی کرد از دلم در بیاره بعدش بغلم کرد و پیش هم لالا کردیم

امروز صبح هم  بابایی رفت شرکت پاشدم بدرقه اش کردم بعد یه ساعتی خوابیدم زنگ زدگفت که میام صبحانه...اومد و کلی ناز کشید و منم ابراز علاقه کردم...گفت داره میره برای کارای ماشین که چن وقت پیش تصادف کرده بود  رفت و پولی که خرج کرده بود رو گرفت قبلش بهم گفت برای بعد از ظهر برات سورپرایز دارم گفت حدس بزن منم ساعت و زنجیر طلا توذهنم بود گفت بگو گفتم نمیدونم و کلی ناز کردم

خدایا هیچ زن و مردی رو از هم دور نکن و همیشه مواظبشون باش و یه نی نی به منتظرا بده تا خوش به حالشون بشه الـــــــــــــــــــــــــهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ستاره
8 آبان 92 12:31
چقد ناز داری آخه تو ..... راستی من یه چند روزی حال و حوصله نداشتم واسه همین الکی پاچه می گرفتم تو از حرفام ناراحت نشو ... باشه جیگر ....


خخخخخخخخخخخ زنه و نازش عزیزم....عیزم راحت باش...ولی شوشو گناه داره زیاد اذیتش نکنا از من یادبگیرخخخخخخخخ..خوش باش خانمی نازم
فریبا
8 آبان 92 13:02
سلام الناز جونم..........خوبی؟؟؟آخ که چه قدر ناز کردنامون مثل همه...منم اولش سکوت میکنم...بعد غر میزنم..بعد قهر میکنم میرم اون یکی اتاق بعدم شوهری میاد جلو........
انشالاه که همیشه کنار هم خوش باشین و نی نی خشگلتم به زودی بیاد.
گلم سایز عکس ها همینقدر بود تا هم بزرگش کنم تار میشه .......بهم سر بزن....میبوسمت از اصفهان تا نمیدونم اهل کدوم شهری؟؟؟؟منم اصفهانم ولی مامانم اصلیتا ترک تهران

ُسلام عزیزم خوبییییییییییی ممنونم فداتشم.... اره چقد مشابه عمل میکنی خخخخخخخخخخخخ انشالله باهم عزیزم شماهم نی نی بیارین زودی مامان بشی...چه خوب پس مامانی ترک هستیش به سلامتیش...وسلامتی شما که اصفهونی هستی عزیزم
عاطفه
8 آبان 92 13:19
به قول قدیمیا نمک زندگیه اینا .....
اما امان از زمانی که تو اوج قهر و عصبانیت یهو خندت بگیره اونجاس که کلا همه مشکلا حل میشه و بعد از چند دقیقه روز از نو روزی از نو.......این قهرا و نازها نتیجه ی بعدش خوبه قبول داری>؟؟؟؟


سلام عاطفه جوووووووووون خوبییییییییییییی
اره خدایی منم همش خندم میگیرم و نمیتونم خودمو نگه دارم.... اره بعدش خیلی حال میده دقیقا شب برای ما همینطوری بود
مامان یاسمن و محمد پارسا
8 آبان 92 13:55
ایشالاه همیشه در کنار هم خوش و خرم باشید


سلام مامانی جونمممممممممممم خوبین...مرسی عزیزم لطف دارین شما.شادباشین
فندوق مامان
8 آبان 92 14:47
امین عزیزم خدا همیشه این شوهرایی مهربونمونو برامون نگه داره افرین به اقای شوشو محترم که خوب بلد ناز بکشه وافرین به شما که زود اشتی کردی


الهی امین عزیزم......انشالله زودی فندوقت رو بغل بگیری
باران
8 آبان 92 15:38
الهی آمین.الحمدالله که باهم شادید


مرسی باران مهربونم مرسی شماهم زیر سایه خداوند مهربون شادو خوش و خرم باشید گلم
فرزانه مامان علی اکبر
8 آبان 92 21:21
الناز جون میخوام توو نینی سایت عضو بشم اما هی به نام کاربری گیر میده هر چی مینویسم قبول نمیکنه چکار کنم؟


سلام فرزانه جون خوب عزیزم.............برای منم هیمنطوری بود...فردا برات یکی میسازم رمزشو میدم بهت خوب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/جیگرمیییییییییییییی
فرزانه مامان علی اکبر
8 آبان 92 22:53
واااااای قربونت برم مرسی ی ی ی ی پس منتظرم بهم خبر بده بوووووس


فداتشم عزیزم خدانکنه جیگرم چشم برات پیام میذارم
مامان آرتين
9 آبان 92 0:41
ناز كردن هات عين خودمه.البته قبل آرتين زياد ناز مي كردم و همسرم نازموميخريد . ولي راستش ديگه الان زياد وقت نمي كنم برا ناز كردن


سلام عزیزممممممممممممم خوبییییییییییی چه خبرا ارتین جونم چطوره کوچولوی خوشکلمه اخخخخخخخخخخخخخخ
اره بابا الان دیگه نی نی داری منم نی نی داشته باشم وقت نمیکنم که الان از رو بیکاریه خخخخخخخخخخ
مرسی از ادرست جیگرطلا
فرزانه مامان علی اکبر
9 آبان 92 13:00
الناز جونم امروزم تلاش کردم فقط به نام کاربری گیر میده؛ اگه ممکنه راهنماییم کن که چطور بنویسم یا نام کاربری چطوری باشه اگه موفق نشدم اطلاعات رو برات میفرستم فقط یا میگه از حروف انگلیسی یا قبلا از این نام استفاده شده خسته شدم م م م


الان عضوت میکنم
عاطفه
9 آبان 92 18:13
سلام عزیزم...بالاخره با کلی تحقیق تو رومفا وبلاگ ساختم گلم ...فقط اینکه اونجا با نام مستعار انوشه یعنی خوشبخت هستم...بهم سر بزن و از تبادل لینک با خبرم کن...



سلام عزیزم بسار زیباست ممنونم....فقط چند بار نرنوشتم فرستادم اخر سرنوشت که جواب سوال امنیتی درست نیست......لینکت میکنم گلم
تارا
9 آبان 92 22:24
سلام الناز جون خوبی؟
امیدوارم هرچه زودتر صاحب یه نی نی سالم وخوشکل بشی


سلام تار جونم مرسیی عزیزم شماخوبین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ممنونم خانمی شماچرا انقد ناامیدی من و امثال من فکرکنم بیشتر از شما انتظارکشیدیم.....خداخیلی بزرگه امیدوارباش
عاطفه
10 آبان 92 11:25
ای بابا الناز جون واسه خودمم وبم باز نمیشه ...بخاطر همین نرم افزار کوکیه.......عجـــــــــب میبینی قسمت نیست وب داشته باشم..


عههههههههههههههههه چرا اخه...چراباید اینطوری بشه؟؟؟؟؟؟؟
عاطفه
10 آبان 92 17:33
میگه مال نرم افزار کوکیه من نمیدونم باید چیکار کنم..... با اینکه همسری رشتش و کارش کامپیوتره یه ذره خوش نمیدونم ازش بپرسم حس کنه هیچی نمیدونم.....میدونم مسخرس ولی خوب حس خوبی ندارم بش بگم
fateme
10 آبان 92 19:21
النازجونم كي مياي؟؟؟؟؟


سلام عزیزم....خوبی؟هستم گلمممممممم