یاخدا
سلام دوستای ماهم...
اول اینکه عید همگی مبارک عزیزانم
بعد اینکه امروز و دیروز و.قتم بود و ....نشدم....
بعداینکه امروز از صبح خونه ی خالم بودم و مهمون عروس خاله بودم و همش با محمد عزیزم بازی کردم اخ که من فداش بشم چقده دوسش دارم این نوه ی خالم رو بعدش ساعت 4:15پسرخالم منو خالم و عروس خالم مریم جون رو رسوند مسجد و رفتیم فاتحه بدیم اخه پسر عموی مامانم فوت شده و امروز سومش بود...زیادنمیشناختمش و رفت امد نداشتیم اما خدابیامرزدش و به خانوده اش صبربده...الهی آمین
الان یکم دیگه همسر بی نظیرم میرسه و ماشین رو برمیداره میاد دنبالم میریم دیدن یکی از همکاراش و شلوار فرم شرکت رو از پاساژبگیریم و بعد بیایم خونه بابا جومونگ ببینیم . اگه قسمت باشه فردا بریم چالدران اولش برای تفریح و گردش دوم برای دیدن مامان بزرگ و عموهای همسرم...وجمعه شب برمیگردیم...
بایکی از دوستای نی نی سایتم آشناشده بودیم شنبه یکشنبه رفتیم بیرون و همدیگرو هم دیدیم و خوشحالم از اشناییش و واقعا خوشحالتر بخاطراینکه میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم انشالله
شنبه هم میریم برای دکترتغذیه و انشالله استارت لاغری زده میشه و خوش میگذرونیم با کمک خدا