دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

بدون عنوان

1392/1/21 16:44
287 بازدید
اشتراک گذاری

ازمرگ نمی ترسم

               من فقط نگرانم

                           که در شلوغی آن دنیا

                                                مادرم ا پیدانکنم

 

وقتی این جمله رو دیدم چشام پره اشک شد یعنی یه روزی دختریاپسرمنم این فکرو درمورد من میکنه بهم وابسته میشه و دوس داره همیشه کنارش باشم چه حس خوبیه چه حالی داره وقتی ادم فرزندشو بزرگ کنه و فرزندش هم صالح و سالم باشه اونموقع است که به خودت افتخار میکنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

پويا كوچولو
18 فروردین 92 23:34
سلام خاله جوني
حال شما خوبه؟ ماماني سلام مي رسونه
و سر نماز دعات مي كنه
دوستت داريم يه دنيا


سلام مرسی یه دنیا ممنونم مرسیییییییییی
مامان الینا
19 فروردین 92 0:07
همش قطع و وصل میشی عزیزم .من یکم خسته شدم کم کم میرم .خواستی بری آدرس وب الینا www.elinajoon.niniiweblog.com


سلام عزیزم خانمی ببخشید هرچی میزنم صفحه بالا نمیاد نمیدونم چرا
امیدوارم دیگه هرگز غصه نخوری و همیشه شادباشی
آتيلا جون و مامان شيما
19 فروردین 92 0:37
جمله ي زيبايي بود عزيزم...
از اين اطمينان دارم ك عزيز دلت هميشه ي هميشه قدر مادر خوب و مهربوني مثه تو رو ميدونه و هميشه كنارت ميمونه و با عشق صدات ميزنه و با افتخار ازت ميگه و دست بوس تمام زحماتت ميشه هر چند ك تو ب دنبال دست بوسي و جبران زحمات نيستي و فقط منتظر ي لحظه نگاه با عشق و ي صداي خنده از ته دلش هستي...


سلام شیماجوووووووونم مرسی عزیزم خیلی خانمی مادری و خوب درک میکنی چه حسی دارم اامیدوارم منم به مقام مادری برسم و حس وحال خودمو بنویسم مواظب آتیلاجووونم باش بوس خانمی