اومدم
سلام
دوستای گلم دلم براتون تنگ شده بود...برای ثبت لحظه هام لحظه شماری میکردم....
عروسی و مسافرت کوتاه مدتمون خیلی خوش گذشت
پنجشنبه ساعت 12قرار داشتیم حرکت کنیم...اما شوشو کارش طول کشیده بود برای اولین بار ماهم کمی دیرتر رسیدیم اخه همیشه داداش و زن داداشم دیرمیرسیدن...البته این بارم همزمان رسیدیم...رفتیم از دوست بابایی که سفارشش رو داده بود ساندویچ ها رو گرفتیم تا تو راه بخوریم...یه 20دقیقه ای توماشین بودیم بعد پیاده شدیم یه جای خوش منظره نهار مون رو خوردیم....خیلی چسبید...تا اونجا دوساعت و نیم نهایتا سه ساعت راه بود...ماهم 4بود رسیدیم جلو تالار...رفتیم لباسامون رو پوشیدیم و اومدیم تو جمع....بیش از حد تحویلمون گرفتن...اخه مهمون راه دور بودیم واقعا مهمان نوازن...یخمون اب شد و یکم رقصیدیم...بعد عروس دوماد اومدن.....الهی خوشبخت شن...یاد روز عروسی خودم افتادم....رسمشون اینه شام رو زودتر میدن...ساعت 8به بعد شام دادن البته تا 10:30 طول کشید...بعدش تا1بزن و بکوب بود...بعدش رفتیم تالاری که خانواده عروس بودن..رسمشونه که حنا میبرن رفتیم اونجا هم خوش گذشت...خخخ طفلی زن عموم که عروسی داداشش بد چشم خورده بود از پله ها همچین افتاد که نگو خخخخخخخخخخخ
کل عروسی به کنار لحظه ای که عروس رو بردیم خونه دوماد یه حال دیگه داشت...مسیرتالار تاخونه رو فقط توماشین خوش گذروندیم...بادکنک و بالشت های تزینی تودستامون و جوونای فامیلم میومدن تا از دستمون بقاپن...خیلی هیجان داشت...شوشومم که خودش اخر کیف بود بامن همراه بود...رفتیم حیاط خونه ی داماد از پشت بوم برا جوونا سیب و نقل انداخت...منم کلی فیلم گرفتم.... گوسفند قربونی کردن...بعدش همه رفتن ماهم با یکی دوتادیگه از مهمونا خونه ی مامان داماد بودیم و بابام اینا و اقایون دیگه خونه ی ابجی زن عموم خوابیدن...صبح صبحانه خوردیم و راهی شدیم...شوشوم که صبح اومد دنبالمون منو دیدچشاش برق زد انگار که یه ساله هموندیدیم..ساعت10:30راه افتادیم...
نیم ساعتی راه اومدیم بعد چایی خوردیم و عکس انداختیم...همونجا قرار گذاشتیم بریم جلفا چون جمعه بود من گفتم دلم میگیره سرظهری برسیم خونه...موافقت همه اعلام شد و مسیرمون رو عوض کردیم
اینم یکی از عکسای من باشوشوی مهربونم
جلفا که رسیدیم قبلش رفتیم بابایی پیتزا مهمونمون کرد و بعدش رفتیم بازار روس و اراز البته خرید نداشتیم فقط چن تا خرت پرت خریدیم که ضروری نبود...بعدش راه افتادیم سمت ارومیه که بازم میگم هیچ جا شهر و خونه ی خود ادم نمیشه...زنده باد ارومیه ی خودمون.