دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

خدایا بخیر گذشت

1392/7/15 11:34
496 بازدید
اشتراک گذاری

من دیروز گفتم دپرسم....نگفتم؟

انقد اعصابم خراب بود نگو قراره اتفاقتی بیفته که افتاد...

دوسه روز همش امروز فردا میکنم قراره چن جین پیرهن شلوار اتوکنمبرای مهربان همسر که نکردم...دیروز همش پای نت  بودم بعد نهارو آماده کردم نزدیک ساعت 4بود به شوشو زنگ زدم که بپرسم بعد ظهر بامنه یامیره سرکار...دیدم صداش گرفته...اولش نمیخواست بروز بده اما نمیشه که...گفت که خیابان مدرس اطراف پل تصادف کرده شوشوی بنده خیلی احتیاط میکنه اما یکی جلوتر از ایشون لج کرده ایشونم ترمز کردن و ماشینای پشت سرم چون فاصله رو رعایت نکردن کوبیدن بهم ماشینارو...اونیکه باعث شده هیچیش نشده و در رفته بود و شوشوی بنده مونده بود و سه تاماشین دیگههمون لحظه به داداش پیام دادم که اگه میشه تو فردا کار بیمه ی ماشین رو راست و ریست کن چون شوشومم موافق بود که نذاریم خانواده ی خودش جریان رو بدونن چون همش بلدن سرکوفت بزنن و ادم بی گناه رو مقصرترین بدونن...داداشم زنگید وباشوشو حرفید ....باشوشورفتیم بیرون تابدیم دزدگیر ماشین رو قطع کنن همش صداش در میومدبعدش پش افسر که فکرمیکردم کارت معاینه ی و کارت سوخت ماشین پیشش جامونده که اونم نمونده بود...خلاصه.... راستی صندل من متوماشین بغل راننده هم شکسته..جاتون خالی هی تکیه میدادم هی در میرفت..خخخخخ مردیم از خنده

بعدش شوشوم منو گذاشت خونه ی مامان بزرگم و خودش رفت پیش بابام...مامان بزرگم ساعت10حرکت داشت میرفت تهران شوهر دختر عموی بابام فوت شده ...یکم اونجا نشستیم و بعد باباوداداش وشوشوم اومدن..همگی جمع بودیم ...بعدرفتیم بدرقه ی مامان بزرگ...

اونجا بابایی با ساندویچی دوستش تماس گرفت و سفارش پیتزا داد و رفتیم تحویل گرفتیم رفتیم خونه ی باباایرج و نشستیم و حرف زدیم و موقع چایی خوردن...شوشوم بغل دستم نشسته بودو نمیدونم چرا همش قربون صدقه ام میرفت و همش اینطوری میکردیهو دستم خورد به فنجان چایی و چایی ریخت رو گوشی نازنینم...بنابه خواسته ی شوشوم شب کلا گوشی رو خاموشیدیم و باتری وسیم کارت رو در آوردیم...صبح انداختمش همه چیزش کارمیکنه الا sms   اس ام اس که میاد نمیرسه بهم اینم شانسه ما داریم خدایا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان یاسمن و محمد پارسا
15 مهر 92 12:28
خدا را شکر به خیر گذشته عزیزم انشالاه همیشه سالم باشید و سلامت عیب نداره گوشیتم فدای سرت درست میشه




مرسی عزیزم فداتشممممممممممممممممممممممممممممم

عزیززززززززززززززززم
عاطفه
15 مهر 92 18:02
بخیر گذشته خداروشکر....

گوشیت ...آخی


بله خداروشکر.......
گوشیمم هنوز مشکل داره
مامان نخودی
15 مهر 92 22:23
اشکال نداره قضا بلا بوده
مامان نخودی
15 مهر 92 22:24
دوباره بیا نی نی گپ قطع شد
فرزانه مامان علی اکبر
15 مهر 92 23:10
بازم خداروشکر که اتفاق خاصی نیفتاد انشاالله بلا از جونتون دور باشه مال و اموال فدای سرتون؛ خاله الناز جوووون ما آپ شدیم


سلام عزیزم خوبی خانمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی دوست دارم...
مواظب خودت و نازپسرت باش انشالله به زودی عکساشو میذاری
ماهم خسته شدیم بس که تصویر بچه های نتی رو گذاشتیم تو وبمون.....خدا همه رو حاجت روا کنه
یاعلی خانمم
نفیسه
15 مهر 92 23:42
می تونست بدتر هم بشه پس همچنان شاکر باش