دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

ناراحتم

1392/7/14 14:11
341 بازدید
اشتراک گذاری

اه چقد دپرس شدم من

امروز مهربان همسربنده ارومیه تشریف داشتن و ماموریت نبودن____شـــــکر خـــــــــدا_____قرار شد بره شرکت و بیاد برای صبحانه بعدش منو برسونه خونه بابایی و بعدش بره سراغ کارای خودش...قول داد اگه مشکلی پیش نیومد حتمابیاد...ساعت8:30زنگ زدوگفت که نشدبیاد وباید بیرون صبحانه یه چیزی بخوره و این دست خودش نیست و این حرفا...که البته حق هم میدم ...بعدش من گوشی روقططع کردم پتوکشیدم سرم  و خوابیدم تا11:30اماعجیب هم حرص میخوردم اخه شانس من روزای دیگه میومد این بار نشد...منم حسش نبود خودم پاشم برم...خلاصه ببینیم بعدازظهرولش میکنن یا بازباید بره سرکار...ساعت4همه چی مشخص میشه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عاطفه
14 مهر 92 14:59
از دستت ناراحتم


دیگه ناراحت نشو بووووووووووووس
مامان یاسمن و محمد پارسا
14 مهر 92 16:03
خصوصی عزیزم


چشم
نفیسه
15 مهر 92 1:00
گناه داره شو شو جونت
ولی اگه میدونی مقصر و کوتاهه کرده حتما گوشش رو بپیچون


نه خدایی دست خودش نبود...ولی نگلان نشو مشکل از ایشون بود حتما میپیچوندمش
مامان یاسمن و محمد پارسا
15 مهر 92 9:45
سلام عزیز دلم دارم میرم مشهد خیلی برات دعا می کنم دوستت دارم زیاد


سلاممممممممممممممممم وای خدا خوشابه سعادتتون..مشهد.....دلم لک زده برای یه جای زیارتی....التماس دعا دارم خانمی...مرسی که به یادمیین و انقد مهربونین مرسییییییییییییییی
یاعلی