دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

من آمده ام...

1392/7/13 22:59
418 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و شب بخیر به همه دوستام و مامانای گل

همگی خوبین؟

من یه چن روزه اصلا دل و دماغ نوشتن ندارمیه جورایی میخواستم کاملا نوشتن رو بذارم کنار و اگه بشه دیگه نیام و یاکمتربیام...اما دیدم نه نمیشه انگار یه جور وظیفه شده یه جور عادت یه جور دلبستگی نیمدونم اسمشو چی میشه گذاشت...اما واقعا نشد که نیام و ننویسم...

بگــــــــــــــذریم...من از دیشب شروه کردم به خود درمانی...عرق رازیانه و عسل رو ترکیب میکنم و سرمیکشمتوکل برخدا شاید این عرقیات جواب دادن...هرچند من همچنان امیدوارم و هیچ گونه استرس واضطرابی ندارم...

یه چن روزه با بچه های نی نی سایت میپرم....امروزم عضوفیسبوک شدم...قبلا عضوبودم اما بنابه دلایلی بستم رفـــــــــتجاتون خالی عجیب به خودم میرسم همین یکی دو روز آینده میشم یک تن ....چقد رفتم توفاز شیرینیجات...دیروز باشوشو بیرون بودیم رفتیم نقل و حلوای هیوج و گردو خریدیم...گاهی یه کوچولو میخورم...خدایا من انقد به خودم فشار میارم و چاقی خودمو صدبرابر میکنم شمهم یه گوشه چشمی به این بنده حقیرت بنداز و یه نی نی سالم بهمون بده تا از تنهایی دربیایم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

کنجد مامان
13 مهر 92 23:05
عزیز دلم الهی زود خدا بهتون نی نی سالم و صالح بده


خانمی وبلاگتودیدم...ناامیدی بسه...تامیتونی خودتوسرگرم کن...ضمنا خداهیچوقت دعاهای بنده هاشو بی جواب نمیذاره دیر یا زود جواب میده...باخدا باش خانم گلم
مامان یاسمن و محمد پارسا
13 مهر 92 23:17
وای نه الناز جونم هیچ وقت از رفتن حرف نزن
ایشالاه همیشه خوش و خرم باشی و به زودی از تنهای در بیای


سلام خانمی......................خوبین؟نازگل خانم و اقاپسرخوشکلتون رو ببوسین....چشم نمیرم....ولی انقد تنهایی روم فشارمیاره...ولی اگه خدابخواد یه چن روز دیگه شروع به کارمیکنم و مشغول باشگا و رژیم میشم.....فدات خانمی مهربونم
نفیسه
13 مهر 92 23:45
سلام چرا تصمیم گرفتی ننویسینگفتی ما نگرانت میشیم



سلام مامانی...چطولی؟نی نی نازت چطوره؟مواظب خودت و نی نی جون باشا...خاله قربونش بشه...عزیزم یکم دلتنگم...تنهایی وبیکاری بهم فشارمیاره...فداتشم...خودمم نمیتونم از شما و اینجا دل بکنم و برم...مواظب خودتون باشین
مامان نخودی
14 مهر 92 0:07
سلام عزیزم انشا.. که نی نی ببینه زود بیاد


سلام خانمییییییییییییی....خوبی؟چرا نیستی؟چرا نمینویسی؟عزیزم انشالله یه روزی بیاد که هفته های بارداریمون رو ثبت کنیم و نی نی زودی باید الهی امین
عاطفه
14 مهر 92 14:58
عــــــــــــــــــــه الناز جون این چه کاریه خب ماد وست داریم نرو.....اگه بری دیگه دوسد ندارم


چشم عاطفه جونم عزیزم نرفتم بوووووس
مامان نخودی
14 مهر 92 23:55
مرسی عزیزم چند روز کامپیوترم خراب بود انشا.. به امید اون روزها نفس میکشم


خداروشکر پس مشکل حل شده...الهی امین عزیزم انشالله اون روزها رو به زودی میبینیم