دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

منو اینهمه خوشبختی ....

1392/7/10 19:52
339 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامانی

مامانی فداتشم چقد ناز داری عزیزم....اخ مامانی روزیکه بدونم میای میدونم یه بلایی سرم میاد از خوشحالیفکرکن یهو حالت تهوع بهم دست بده شک کنم که اومدی تو دلم بعدش بی بی چکم مثبت بشه آخ چه ذوقی بکنم من بابایی گفته دیگه فکر نی نی نکنم و هنوز خیلی فرصت داریم بعدشم ماکه مشکلی نداریم چرا خودمون رو ببازیم...فداش شم که انقد فهمیده هستشمامانی امروز لپ تاپم رو برداشتم و ساعت 1راهی خونه ی باباایرج شدم... خبردادن که امیر حالش نسبتا  بهتر شده...بمیرم نگو قلبش ضعیف بوده مشکلی براش پیش اومده...خدایا همه مریضاروشفاشون بده الهی آمینالانم منتظریم بابایی بیاد بعدش بابایی شما یعنی مهربان همسر بنده تشریف بیارن و بریم شام خونه ی دایی سجاد شما...بعد عمری میریم خونشوننانازی بابایی خیلی خیلی خیلی بهتر از قبل شده...حس میکنم نسبت به قبل لجبازی های منم کمترشده بابایی هم که خوب بود خوبترشده و خیلی بهتر از قبل باهم کنار میایمراستی یه ترفندی پیش گرفتیم...چن شب پیش بابایی بهم گفت النازی خودت که میدونی من از اوناش نیستم که پاشم با رفیقا برم بیرون  یا بهت نگم وجایی برم تنها تفریحمم استخره پس وقتی میگم میرم استخر بهم گیر نده و لجبازی نکنمنم بهش قول دادم...قرار شد بعد ازاین هر کدوم اخلاقمون بد شدو لج کردیم و دعوا شد ولجبازی کردیم اون یکی برگرده بهش بگه سنجدنشو....یا مثلا یه شخصیت کارتونی یا عروسکی بامزه رو استفاده کنیم تا فکرمون منحرف شه و از  اون حال و هوا دربیایم وانگار نه انگارلینطوری بودیم و اینطوری شدیمخلاصه مامان و بابا خیلی جورن باهم عزیزمضمنا به توصیه ی دوستای عزیزم قرار شده شبا قبل خواب نصف فنجان رازیانه بخورم...کاسنی هم خوردیم یه دوره....دیگه میخوایم خود درمانی کنیم و عسل بخوریم دارچین و بادوم و گردومن و اینهمه خوشبختی محاله اصلا ولی خداییش نمیدونم چرا انقد خوشبین شدم و دلم روشنه برای اومدن نی نی حالا این ماه نه ماه آینده...به هرحال که میاد...اما خیلی مشتاقم ببینم پدرسوخته چه شکلی میاد...مث من میشه یا باباییش چشم رنگی و مو بور؟خدایا سالم و صالح ازت میخوامش لطفا...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

غزاله
10 مهر 92 20:51
خدارو شکر که روابط خوبی دارین.اسفند دود کن عزیزم.ایشالا نی نی هم میاد ی روز خوب


مرسی گل نازم...عاقبت بخیر بشی عزیزم
معصومه
10 مهر 92 20:52
عزیزم الهی این شادیت به وصل با نی نی تبدیل بشه عزیز دل


ممنونم دوست عزیزم.....مرسی انشالله....عاقبت بخیر بشی دوست گلم
نفیسه
10 مهر 92 22:55
ایشاا.... که به زودی زود مامان شی


انشالله عزیزم و شما هم این روزای تند تند بگذرن و زودی نی نی نازتو بغل بگیری
عاطفه
11 مهر 92 10:04
آفرین به این میگن مامان خوب نی نی ها


قلبونت بشم من عسیسم
نفیسه
11 مهر 92 13:10
چرا به ما سر نمیزنی
باران
13 مهر 92 13:29
سلام ممنون مقاله رو خوندی وامیدت بیشتر شدالبته که میاد وخشگلم میشه انشااله اون عرق رازیانه رو بایک قاشق عسلم قاتی پاتی کن نوش جون کن


سلام عزیزم....خوبین
بله از دیشیب رازیانه رو هم میخورم با عسل..توکلم به خداست عزیزم
مریم مامان ویانا
15 مهر 92 13:55
سلام عزیزم...چه حال کردم با خوندن این پستت.امیدوارم همیشه با شوشو خوش باشید و بهتون خوش بگذره. به نظر من اصلا" به نی نی فکر نکن چون اونجوری بهت سخت میگذره.از روزهای دونفریتون لذت ببر و با شوشو برو اینور اونور چون وقتی وروجکتون بیاد کاملا" وقتتو میگیره و دلت واسه این روزهات تنگ میشه. .امیدوارم شازده کوچولو هم زودتر تشریف بیاره و حسابی سرتو شلوغ پلوغ کنه دوستم.


سلام فداتشم مرسی عزیزززززززززززززززم خانم کوچولوت چطوره؟ببوسش....اره عزیزم همین تصمیمم دارم خیلی عوض شدم...روحیه ام....حال و هوام...و امیدواریمن که الان چندبرابر شده
مرسی از پیام قشنگتون ناز خانم
یاسمین
21 مهر 92 11:12
مقاله ی جالبی بود مرسی


قـــــــــــــــــــــــــــربان شما