دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

وای زلزله...

1392/7/5 15:20
525 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

روز آدینه ی همگی بخیر دوستان

نی نی نازم سلام چطوری ملوسکم؟

وای خدا جونم چقد خطرناک

بچه ها زلزله

باهمسری نشسته بودیم درد دل میکردیم...راجع به آینده میگفتیم...بعدش همسرم طبق عادت دیرینه پاشد رفت سمت آکواریوم قبلش ماهی هارو یه صفا داده بود نشسته بود و باهاشون ور میرفت که یهو دیدیم آکواریوم رو کمدش داره وول میخوره...شوشو فکر کرده بود منم که میزو تکون میدم هرچند حتی اگه تکونم میدادم تکون نمیخورد یهو که سرمون رو بلند کردیم دیدیم بله آکواریوم داره میلرزه و بعد لوستر رو دیدیم همه چی تکون میخورد

وای خداجونم چقد ترسیدم تا نیم ساعت دستام میلرزیدو نمیدونم چرا از اون لحظه بع بعد شکم درد گرفتم الانم حتی یه کوچولو درد دارم...رفتیم پایین دم در وایسادیم و باباییم زودی زنگ زد ..

خیلی ترسیدیم انتظار همچین اتفاقی رو نداشتیم...

مطمئنا یکی از شهرای نزدیک زلزله اومده خداکنه به هیچ کسی آسیبی نرسیده باشه...

یا خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عاطفه
5 مهر 92 22:00
ای وای ...خاک برسرم.....

الناز جونم مراقب خودت باش....




بخیر گذشت عزیزم خدا رحم کرد زلزله ی اصلی برای سیلوانا بود مارو هم کم مونده بود ببره با خودش


راستی یه وب بزن ابجی
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 مهر 92 22:42
وای خدا خدا را شکر که به خیر گذشته ایشالاه به کسی اسیب نرسیده باشه عزیزم مواظب خودت باش عزیزم لاحول ولا قوه الله را تکرا کن اروم میشی


سلا فداتشم اره خداروشکر برای ما مشکلی نبود فقط ترسیدیم....خدا نگهدار همه بنده هاش باشه....مرسی عزیزم
نفیسه
5 مهر 92 23:47
خدا بخیر گذرنوده خداروشکر


بله خداروشکر بخیر گذشت
عاطفه
6 مهر 92 13:13
چشم به زودی


مرسیییییییییی