از سر لجبازی...
بنده و مهربان همسرمیخوایم اماده بشیم که بریم خونه مادرشوهر مــــــــــــهربان
البته همسرم فعلانشستن دارن حریم سلطان تماشا میکنن و بنده هم میخوام مشغول لاک زدن بشم...
از اونجایی که میدونم دوس ندارن من لاک بزنم نمیدونم یه جورایی لجبازیم گل کرده
یادمه یه بار من دومین لاک بعد عروسیمو خریده بودم خواهر شوهر مهربانم گفت الناز توام هر روز یه رنگ لاک میزنی میخوای چیکار....
یا یه بار که بعد از عمری داشتن نماز میخوندن گفت خداروشکر من که پشت سرکسی حرف نمیزنم (منظورش جاریم)و لاک نمیزنم(منظورش من بود) پس نماز بخونم بهتره یه جورایی بعدش بهم برخورد
الان میرم لاک بزنم حاضرشم که با همسرجون بریم یکی دوساعت بشینیم وبعدش بریم بیرون
قـــــــــــــــــــــــــــــربون همگــــــــــــــــــــــی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی