اینم از امروز ما
سلام به همگی
سلام به نی نی نداشتم ولی میدونم خیلی زود میاد پیش مامان و باباییش
عزیزم مامانی حالش یکم فقط یکم بهتر شده هنوز تونشستن و پاشدن مشکل دارم و دارو گیاهیه که خانمه بهم داده بود رو جایی که اذیتم میکنه میزنم و یه کوچولو بهترم
امرز صبح ساعت 8:30بابا ایرجم زنگ زد و حالمو پرسید و گوشی رو داد مامانیم...بعد باز خوابیدم
دوباره ساعت 10دقیقه به 9بودکه باباجون زنگ زدگفت 20دقیقه ای مامانت رو میارم خونه شما...خیلی خوشحال شدم...یکم شارژشدم و پاشدم تخت رو مرتب کردم و منتظرمامانم شدم و بعد با مامانی صبحونه خوردم اوه خدایا خیلی درد کشیدم تو این دوسه روز مخصوصا دیروز همش رو زمین موندم و نصف روز رو خوابیدم بعد بابایی هم اومد و نهار(سوپ قارچ)که گذاشتم رو خوردیم و بعدش همسرم تشریف آوردن ...الانم شوشوی گرامی آب آکواریوم رو عوض میکنن و مامانم نشسته رو مبل نزدیک آکواریوم و داره ماهیارو تماشا میکنه و منم که دارم میتایپم...عزیزم اینو اخرشب مینویسم :شب زن دایی الناز اس ام اس داد که میان دیدنم چن دیقه طول نکشید رسیدن اومدن یکم نشستیم حرف زدیم منم یکم بهترشده بودم قبلش چن تا دارو خوردم اثر کرده بود و یکم بهترشده بودم...مرسی از اومدنشون