خدایا
سلام گلم
مامانی حالش خیلی بده از صبح چسبیدم به زمین حرکت کردن برام عذاب آورشده همش سمت راستم میخوابم ازشانس من امروز باباییت هم یکم دیرتر میادساعت7 میرسه خونه و منم همش از درد به خودم پیچیدم و همش تلفن جواب دادم...ازطرفی هم این پری اعصابمو خراب کرد چطوربااین وضعیت برم پیش شکسته بند؟قرارشد دایی سجاد و مامانی بیان دنبالم وبریم پیش خانمه که قراه خوبم کنه اما ترجیح دادم بابایی هم باشه مامانی برام دعاکن اولین باره به همچین دردی گرفتارشدم نه رو مبل میتونم بشینم نه دراز میتونم بکشم آخ خدایا سلامتی هیچ کس رو ازش نگیر ...الهی آمــــــــــــــین
دیگه اروم اروم میرم اماده شم بابایی اومد بریم پیش اون خانمه که معلوم نیس خونه باشه یانه...اصلا چه مدلی حالمو خوب میکنه درد میکشم مطمئنا..هرچندبابایی گفت بگیم مادربزرگش از چالدران بیاد گفتم نه بابا طفلی اون و چرا بکشیم اینجا خودمم که نمیتونم توماشین بشینم وگرنه میرفتیم چالدران پیش مامان بزرگ سارا که کارش حرف نداره...حتی بابایی راجع به مرخصی هم توشرکت حرف زده اما جدا نمیتونم برم...یا بذار پیرزن طفلی پاشه اینهمه راه بخاطرم بیاد ارومیه...
مامانا و دوستای گلم برام دعا کنید خیلی درد دارم