دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

توی فال منی...

1392/5/24 12:58
333 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامانی سلامعزیزم بنابردلیلی که گفتم نمیتونستم مطلبی ارسال کنم براهمین چن روزی نبودم...

بگـــــــــــــذریم...

عزیزم سه شنبه بابایی رفت بانه منم صبح ساعت9 خواب بودم که با صدای زنگ بابایی بیدارشدم وبعدش زن عمو پروین بهم زنگ زد و گفت که بیا بریم کلاس شمع سازی ثبت نام کنیم...دو دل بودم برای رفتن ولی خوب رفتم...جالب بود برام قراره تا سه شنبه ی اینده یه نمونه شمع درست کنیم و ببریم برای مربی...

ضمنا فوتوشاپ پیشرفته هم ثبت نام کردم منتظرمیمونم تماس بگیرن و بعدش توکلاساشرکت کنم و بعد 2هفته باخاله ژیلا میریم برای آموزش شنا خلاصه مامانی میخواد یکم ازاین اوضاع فاصه بگیره تا توزودتر بیای نفسمقلب

سرراه اومدنی بازن عموت کلی وسایل برای شمع سازی خریدیم و پریسارو از کلاسش برداشتیم و برگشتیم خونه اونارفتن خونشون و من رفتم خونه ی باباایرجمقلبازقبل با دوست دوستم که برای سرگرمی فال قهوه میبینه قرار داشتم  زنگ زدوهماهنگ شدیم و با مامانیم رفتیم پیشش...امیدوارکننده بود مهم تر از همه اینکه گفت سال چهارم ازدواجت نی نی میاد و گفت به این زودی یه ویار شدید دامن گیرت میشه...واینکه گفت بچه ی اولت پسرهیعنی اینکه من دوتا بچه خواهم داشت؟؟؟(توهمین یه دونش گیرکردیم)خلاصه اینکه سرحال ترشدم هرچند بیشتر از جنبه ی تفریح و سرگرمی فال قهوه رو تست میکنمشبش بابایی گفت که الناز صیح ساعت 4به بعد از بانه حرکت میکنم و میام خیلی خوشحال شدم چون همیشه شبش برمیگشت اما اون روز کارش تموم  شده بود و صبحش اومد

دایی سجادت امروز ماشین جدیدش رو میخره 206رو داد و سمندش و میگیره

بابایی امروز احتمالا میره استخرو منم ببینم کجابرم یاخونه باباایرج یا خونه ماماعزیزت یا پیش پارسااینا تا با زن عمون شمع هامون رو بسازیم...

عزیزم خیلی دوست دارم هزار برابر قبل امیدوارشدم و حالم بهترشده و میدونم که زود زودمیای پیش من و بابایی

عــــــــــــــــاشـــــــــــــقانه دوستت داریم و منتظر اومدنتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان علي كيا
24 مرداد 92 13:13
سلام انشاا... كه بزودي آغوشتون پر بشه از يه ني ني ناز نازي
مثل علي كياي ما
خوشحال ميشم به وبلاگ پسرم بياين و نطر بدين


سلام دوست عزیزززززززززم
خوب هستین خوشحالم از اشناییتون البته اشنایی با وبلاگتون
پسرتون خداییش خیلی نازه خدا از هرچشم بدی دور نگهش داره و براتون حفظش کنه
عزیزم الهی امین خدا از دهنتون بشنوه
fateme
24 مرداد 92 13:27
پس النازخانوم قبل ازاومدن ني ني ميخواي يه مامان هنرمندبشــيمنتظرويارشديدباشي هاا


سلام عزیزم خوبی؟؟اره بابا هنرمند بودم از قبل میخوام ارتقاش بدم...خخخخخخخخ اره منتظرم بیاد ببینه چقد مقاومم من
آجی عارفه
24 مرداد 92 15:33
ایول دمت گرم الناز جون امیدواری شیرین تر از هرچیز تو زندگیه...


اره عزیز دلم خیلی شیرینه
مامان خانومی
24 مرداد 92 21:04
وای ابج النازی خودم منم شمع میخوام زود باش
مننننننننننننننننننننننننننننننننننن میکشمت الی به من درست نکنی نفرستی
الی جووونم فالت قشمپنگ بود من مطمئنم نینی نازت پسره اخه من نینی پسر کوچولو دوست دارم ولی بزرگیشو نه
ولی من خوشحالم مامان خوشحال و قوی شدی عزیزم


باشه بذار ببینم چه مدلی در میان
اره خداروشکر پسر باشه یادختر شیرینه برامون چون زیاد حسرتشو کشیدیم
منم بزرگیشو دوست ندارم اما برای مامان باباش هر سنی که باشن دوس داشتنی هستن مرسی عزیزم اره حالم خیلی خوبه