بدون عنوان
ســــــــــــــــــــــلام نفس مامان
کوچولوی نازم قربونت بشم عزیزم بخاطر تو و زود اومدنت دارم قرص میخورم البته فقط تقویتی هستن هرچند مشکلی نداشتم اما خوب دکترنجویز کردن باید استفاده کنم اخه دیگه سختمه که تنها بمونم همه سراغ تو رو میگیرن باید زودبیای و الا برا مامانی حرف درمیارن ها مامانی ازجمعه نمیدونم بابایی چش شده بود گردنش درد میکردالهی فداش بشم یکی دوروز همینطوری فقط پماد زدم و ماساژدادم هرکاری ازدستم بر اومد براش کردم شب میخوابید صبح که میخواست بره سرکار باز روز از نو روزی از نو هنگ کرده بودم خدایی د یروز که خونه باباییم بودم یهو مامانم پیشنهاد داد که دایی جون سجاد برا بابایی آمپـــــــــــول بزنهالهییییی من بیشتر از بابابیی میلرزیدم بخاطر آمپول...همونجا بابایی به دایی جون گفت اگه خوب بشم پسفردا شب که از ماموریت برمیگردم بستنی مهمون منو امروز سه شنبه ساعت 13:20من یه ساعت پیش اومدم خونه باباییم وبابایی شما شب بانه سقزهستش و فردا شب میاد یکم پیش بهم زنگ زد و گفت خانمی گردنم خوب شده و دیگه هیچ دردی ندارم خدایا صد هزار مرتبه شکرمامانی بابایی بی نظیره من به همه ی دنیا ترجیحش میدم و رو سرم میذارمش خاطرهمه ی مهربونی هاش
یـــــــــــــــــــــاخدامواظب همه ی بنده های خوبت باش
الهـــــــــــــــــــی آمـــــــــــــین