اندر احوالات شش ماهگی
سلام
دوستای گل و مهربونم امیدوارم هرجاکه هستید دلون شاد و لبتون خندون باشه
امروز بعد یه مدت حس نوشتن پیداکردم اونم بعد کلی نوشتن زدم همشو پاک کردم
چاره ای نیس دوباره مینویسیم....
دوقلوهای نازم شکرخدا دوسه روزه واضح حستون میکنم یکی از چپ یکی از راست...خدا نصیب همه دلابکنه این شادی رو
بابایی هرروز سرکار که هست زنگ میزنه میگه به نی نی هامون سلام برسون و ببوسشون دستت رو بذار روشکمت عوض کنو توخونه هم که هست خودش گوشش رو میذاره روشکمم و میخواد صدای شما نفسامون روبشنوه....باباتون خیــــــــــــــــــــــلی خوشحاله وروجکای من و برای همینم هست که هرروز خدارو شکرمیکنیم برای این محبت بزرگ خدا معجزه ی قشنگش
مامانی کالسکه دوقلو و رورویک و کیف و خرت پرتای باقی موندتون رو سفارش دادیم منتظریم این هفته دوشنبه یا هفته اینده بیارن....و بعدش برای سفارش سرویس خوابی که پسند کردیم میریم
نفسای من 15 روز دیگه میرم توهفت ماه و من خیلی ذوق دارم که دوتافرشته یه جا نصیبم میشه خدا رو قسم به بزرگیش که صحیح و سالم برسونتتون بغلمون همه ی نی نی ها سالم باشن به امیدخدامامانی برای پانزدهم وقت گرفتم از دکتر قریشی امیدوارم منم مث همه ی مریضای خانم دکتر قریشی ازشون راضی باشم به امیدخدا....وبعد از کلی تحقیق و پرس و جو برای قبل پانزدهم وقت اپیلاسون گرفتم اولین بار تواین دوره....البته فقط برای پاهام چون نمیخوام صدمه ای بهتون برسه نفسای من همینشو قبول کردم....
شکرخدا حالم خیلی خوبه..تنها مشکلم تکرر هستش...لحظه اخری که میخوایم بریم بیرون میرم دبلیو سی ودقبقا ده دقیقه نشده من از همسری ذرخواست میکنم عاجزانه که یه جارو پیداکنه من برم داروهامم مرتب میخورم امیدوارم هیچ مشکلی پیش نیاد عزیزای من...
ببخشید هی همش ازاین ور اون ور نوشتم سرتون رو درداوردم....دعاکنید این ماههای اخرم به خوبی و خوشی سپری بشه دعاگوتئن هستم میبوستمون دوستای مهربونم....یاعلی