هفت ماهگیتون مبــــــــــــارک فرشته های من
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
من اومدم
شـــــکرخدای مهربون که تابه امروز با دوقلوها سه تایی روزا رو سپری کردیم و وارد ماه هفتم شدیم
سنگین شدم و سخت میتونم بلندشم کمی خودم وزنم زیاد بود الانم که با دو تا فسقلی بدترشدم
پاهام دیگه ورم دارن و دستامم همینطور.....قشنگ مشخصه همه چی...ولی خب یه مادر خوب همه چیو تحمل میکنهعوض اینکه بخوابم و استراحت کنم انگاری وسواس پیدا کردم خونه رو نمیذارم یه ذره نامرتب شه و همش در حال ورجه وورجه میباشمامیدوارم این سه ماه رو هم کامل دووم بیارم و دوقلوها سالم و سلامت دنیا بیان انشالله برام دعا کنید مامانای ناز
دوسه روزی نی نی ها کمتر تکون خوردن خیلی نگران شدم از دوستان پرسیدم دیدم جای نگرانی نیس تااینکه حرکت هاشون بازم نسبتا بیشترشد
یک ساعت بعد:
همسری اومد نهارمون رو خوردیم....ماکارونی پزونده بودم و خیلی خستم کرده بود عوضش خوشمزه شده بود الانم چای اوردم لیوانی...بخوریم ببینیم اگه شد یه نیم ساعاتی چرت بزنم قبلنا همسری رو نمیذاشتم عصرا بخوابه بیچاره اونقدم خسته میشد چون حوصلم سرمیرفت اما حالا خودم پیشنهاد میدم که شوشو بخوابیم یکم خستمهمسری میگه الی فردا که جمعست بریم از صبح بزنیم به دل طبیعت بااینکه خیلی دلم میخواد اما سختمه نمیتونم...هرنیم ساعت نهایتا چهل دقیقه نیاز دارم که WC پیداکنم پس همون بهتر که خونه بمونم نهایتاهم برم خونه مامانم یا مادرشوهرم...
روی ماه همه دوستای گلم رو میبوسم....قابل باشم دعاتون میکنم شماهم منو از دعاهای خیرتون بی نصیب نذارید ...دوستون دارم....یاعلی