دست از پا درازتر برگشتم
ســلام
زیاد روبه راه نیستم و میشه گفت دپرسم
دیروز ساعت شش و نیم راه افتادیم رفتیم سمت مطب ...قبل هفت مطب بودیم وای خدا چقدشلوغ بود چقدرپیج کننده بودنه جا برای نشستن بود نه برای ایستادن...من تا بگم اسمم رو منشی بنویسه به شوشو گفتم جاپیداکن بشین منم میام...یه چن دیقه طول کشید اسمم رو نوشتن و نشستیم ساعت نه شدومن هنوز کنارشوشو نشسته بودم ومنتظربودم اسمم رو صداکنن...خلاصه صدام کردن رفتم مبلغ سونورو پرداخت کردم شماره گرفتم رفتم داخل اتاق.یه چن دیقه ای هم اونجا معطل شدم...خلاصه رفتم رو تخت و خانم دکتر اومدن داخل و سونوگرافی شدم...متاسفانه اونی رو نشنیدم که باید...دکترگفت تخمدانات خیلی مقاومن امپول سایزشون رو تغییرنداده....ودوباره جمله ی تکراری...پلی کیستیک داری خانمم
اومدم از تخت پایین و رفتم کنار دکتر.گفت سنت کمه و دوساله که منتظری پس ای وی اف رو مناسبت نمیدونم.برایر ای یو ای هم تخمکات یکم سایزشون کوچیکه مطمین نیستم جواب بده قبلنا تخمکات سایزاشون خیلی بهتربودن...این چن روزباقیمونده رو برو اقدام کن و فقط فولیک اسیدبخور اگه خودت حامله شدی که شدی نشدی روز سوم دوم دوره ی بعدیت بیا از اولش امپول و دارو بدیم تابرای ای یوای اگه شد امادت کنیم
اعصابم خراب شدخداخدامیکردم دیگه نمونم ماه بعدی اما باز مصلحت خدااین بوده و کاریشم نمیشه کرد...خیلی نشسته بودیم و منتظرشده بودیم شوشو یکم گیج بود.اومدیم بیرون رفتیم سمت پارکینگ و اومدیم خونه ی مامانم شام.امروزم تا ساعت دوازده روتخت بودم و اصلا حسو حال کار و ورزش نداشتم.نمازخوندم وهیچی هم نخورده بودم یه چن تا میوه خوردم.ازصبح تلفنای شوشوروهم جواب نداده بودم اونم دلخور بود...خلاصه اوضاع همچین خوب نیس...
امروز مهناز دوستم رفته بود ای یو آی انشالله که به حق پنج تن جواب بگیره.احتمالا دفعه بعد برم پیش دکتردوستم زیاد تعریفشو شنیدم دکترخودم خیلی کشش داد دیگه خسته شدم.خداخودش رحم کنه واقعا گیج کنندست تواین مطب نشستنا ....