بالاخره اومدم...
سلام من اومدم
دوستای گلم ببخشید انگاری نگرانتون کردم واقعا عذرمیخوام
مرسی ازتون که انقد خوبید...
دلیل نبودنم...؟؟؟یه15.20روزی میشه که برای گوشیم بسته اینترنت خریدم و این بارکه که شارز مودم خونه تموم شد تصمیم گرفتم دیگه نت خونه رو شارژ نکنم عوضش باهمون گوشیم ور برم...براهمین دیگه لپ تاب رو فقط برای دیدن فیلمای خانوادگی اینا بازمیکردم و باگوشی حوصله ی وب نوشتن و خوندن رو هم نداشتم...این از این
خودم حالم بدک نیس..همون النازم یه روز شادم یه روز به شدت دپرس میپذره دیگه....حال دایی جونمم راستش زیاد خبرن میگیرم تا خانواده رو بیشتر ناراحت نکنم اما از بیمارستان مرخصش کردن چون دکترا اعتصاب داشتن گفتن که هزینه رو دوبرابر میگیرن و درکل گفتن که فعلا برید بعدا بیاید که اوضاع بهترهم بشه...خلاصه الان خونشون هستن و احتمالا شنبه که فردا باشه برن بستری شن دوباره...خداانشالله همه مریضاشو شفابده انشالله
بگم از خودم و حال و روزم...چهارشنبه عصر رفتم اپیلاسون و کلی برق انداختم خودمو وشبم شام خونه ی داداشیم دعوت بودیم گپ زدیم و بگوبخندواون شب تموم شد...و دیروزم که هفتمین روزم بود باید امپول گونال رو تزریق میکردم.رفتیم و دور نافی تزریق کردن یکم بیحال شدم بعدش ازاونجا رفتیم خونه ی مامانیم...ازطرفی همسری هم جزیی سرماخوردگی دارن خداخدامیکنم زودی بهتربشه همه فکرم بهشه...یکشنبه وقت دکتردارم میرم سونوگرافی...امیدوارم ای یو ای بشم و خلاص شم از این وضعیت هرچند هرچقدم طول بکشه باز مجبورم تحمل کنم پس توکل به خودت خداجونم
نمیدونم چرا انقد زور میزنم برای چن خط نوشتن اصلا مث سابق نیستم...خدا بخیر کنه واقعا
امروزم پسرخاله هام برای بابای خدابیامرزشون سالگرد داشتن تو مسجد صبحونه میدادن و دعای ندبه داشتن اقایون دعوت بودن همسری رو گفتم اگه حست نیس نرو بمون استراحت کن...گفت نه بهترم میرم....رفت اومد یه کم باهم خوش گذروندیم و یه دوش و بعدش کنارهم ...خداروشکر بخاطر همسرماهی که دارم خداخانئاده های خوبمون ر وبرامون نگه داره... الهی امین
راستی چن روز پیش با باران عزیزم پیامک که میزدیم گفت اول آذر پسر گلش متولد میشن الحمدالله انشالله صحیح و سالم بیاد و باران هم اذیت نشه...خداجون سهم همه دوستای منتظرمم بده آمین