دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

بالاخره اومدم...

1393/8/30 16:13
462 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدم

دوستای گلم ببخشید انگاری نگرانتون کردم واقعا عذرمیخوام

مرسی ازتون که انقد خوبید...

دلیل نبودنم...؟؟؟یه15.20روزی میشه که برای گوشیم بسته اینترنت خریدم و این بارکه که شارز مودم خونه تموم شد تصمیم گرفتم دیگه نت خونه رو شارژ نکنم عوضش باهمون گوشیم ور برم...براهمین دیگه لپ تاب رو فقط برای دیدن فیلمای خانوادگی اینا بازمیکردم و باگوشی حوصله ی وب نوشتن و خوندن رو هم نداشتم...این از این

خودم حالم بدک نیس..همون النازم یه روز شادم یه روز به شدت دپرس میپذره دیگه....حال دایی جونمم راستش زیاد خبرن میگیرم تا خانواده رو بیشتر ناراحت نکنم اما از بیمارستان مرخصش کردن  چون دکترا اعتصاب داشتن گفتن که هزینه رو دوبرابر میگیرن و درکل گفتن که فعلا برید بعدا بیاید که اوضاع بهترهم بشه...خلاصه الان خونشون هستن و احتمالا شنبه که فردا باشه برن بستری شن دوباره...خداانشالله همه مریضاشو شفابده انشالله

بگم از خودم و حال و روزم...چهارشنبه عصر رفتم اپیلاسون و کلی برق انداختم خودمو وشبم شام خونه ی داداشیم دعوت بودیم گپ زدیم و بگوبخندواون شب تموم شد...و دیروزم که هفتمین روزم بود باید امپول گونال رو تزریق میکردم.رفتیم و دور نافی تزریق کردن یکم بیحال شدم بعدش ازاونجا رفتیم خونه ی مامانیم...ازطرفی همسری هم جزیی سرماخوردگی دارن خداخدامیکنم زودی بهتربشه همه فکرم بهشه...یکشنبه وقت دکتردارم میرم سونوگرافی...امیدوارم ای یو ای بشم و خلاص شم از این وضعیت هرچند هرچقدم طول بکشه باز مجبورم تحمل کنم پس توکل به خودت خداجونم

نمیدونم چرا انقد زور میزنم برای چن خط نوشتن اصلا مث سابق نیستم...خدا بخیر کنه واقعا

امروزم پسرخاله هام برای بابای خدابیامرزشون سالگرد داشتن تو مسجد صبحونه میدادن و دعای ندبه داشتن اقایون دعوت بودن همسری رو گفتم اگه حست نیس نرو بمون استراحت کن...گفت نه بهترم میرم....رفت اومد یه کم باهم خوش گذروندیم و یه دوش و بعدش کنارهم ...خداروشکر بخاطر همسرماهی که دارم خداخانئاده های خوبمون ر وبرامون نگه داره... الهی امین

راستی چن روز پیش با باران عزیزم پیامک که میزدیم گفت اول آذر پسر گلش متولد میشن الحمدالله انشالله صحیح و سالم بیاد و باران هم اذیت نشه...خداجون سهم همه دوستای منتظرمم بده  آمین

پسندها (2)

نظرات (5)

غزل , باباییش
1 آذر 93 9:57
سلام خوبی ؟ نگرانت بودم ... نمیخوای یه ذره بیخیال بشی تا به ارامش برسی ؟ تو ارامش همه چیز عوض میشه ها ... نگرانتم ... بیشتر بیا ... واست دعا میکنم ... زیییییییییییاد ... ایششششششششالا که خوب میشه ... خیلی خوووووووووووب
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام عزیزم ببخشید شرمنده ایشالا جبران کنماره اتفاقا بیخیالم اما خب وقتی میبینیم اخر سر منفی میبینم بهم میریزم فعلا در ارامشم دوست عزیزم...مرسی خدا دلتو شاد کنه خانمی
نورا
1 آذر 93 10:20
دوست ندارم میدونی چقده نگرانت شدم .باور کن شبا هم بت فک می کردم و می گفتم الناز چشه چرا نمیاد؟خب خدا رو شکر که برگشتی خدا رو شکر که همه چی خوب بوده.مواظب شوشو باش که سرماخوردگی ش شدید نشه .کدبانوی خودتو نشون بده و با سوپ و شلغم و....درستش کن الناز جونم آمپولا رو اطراف نافت می زنی من عضلانی زدم من این ماه کاملا ناامیدم دیگه این ماه قیدشو زدم از بس خودمو واسه بچه به آب و آتیش زدم عفونت گرفتم دارم خود درمانی می کنم که شاید خوب شم از دکتر رفتن دیگه حالم به هم می خوره ایشالله شما جواب بگیری گلم
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام ابجی جونم...خوبی عزیزم؟ببخش بخدا شرمندم...عزیزدلم این دردمشترکمونه یکم بیخیال باش به نظرمن بخدا ازبین میریم منم از دکتررفتنا متنفرشدم اما متاسفانه باید ادامه بدم این ماه ر وبه خودت استراحت بده البته خیلیا تواوج ناامیدی نی نی دارشدنا در جریان باش خدا بزرگه مواظب خودت و همسری باش و تغذیه کن و زودی خبرای خوش بهمون بده بوووووووووس
نیلوفر جون
1 آذر 93 12:30
سلام الناز جان من همیشه به یادت هستم و تو را دعا میکنم که زودتر به مراد خود برسی نمیدانم تو مرا فراموش کردی یا به یاد داری عزیزم ولی من همیشه وبلاگ تو را میخوانم و گاهی برات نظر میگذارم خوشحال میشوم تو هم به من سر بزنی عزیزم دوستدار تو نیلوفر
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام نیلوفرجون خوبی گلم...نی نی نازت مبارکتون باشه انشالله قدمش خیرباشه و زیرسایه ی پدرمادر بزرگ بشه اره عزیزم چرا یادم بره فقط از وقتی رمز دار کردی یه مدت نیومدم وبلاگت میبوسمت عزیزم
فریبا
2 آذر 93 10:36
سلام الناز چه عجب خوش اومدیییییییییییییییییییییییییییی خخخخخخخخخخخخ دلم برای نوشته هات تنگ شده بود گلم انشالاه که اینم ماه نتیجه میگیری و نی نی میاد توی دلتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
الــنـــازجوون
پاسخ
سلام ابجی جونم فداتشم دلم برات تنگ شده اساسیییییییییی.....خخ اومدم نوشتم میدونستم دلت تنگ شده دیگهمرسی عزیزم همش این ماه این ماه میگیم خخخخخخخخخخخ اما دریغ از یه نی نی ...دعام میکنی بیشتردعام کن دیگه چی میشه مگه خخخخخخخخخخ فداتشم بووووووووووس
بابا و مامان
5 آذر 93 7:20
ارزویم رسیدن به تمام ارزوهای قشنگت عزیزم