جواب
ســلام
من اومدم
ساعت 18:20 دقیقه آماده شدیم و راهی شدیم...رفتیم داخل و منتظر شدیم ساعت 20:40بود که من پشت در منتظر بودم که برم داخل اتاق دکتر
همسرم یه اظطرابی داشت ...منم داشتم اما ازهم پنهونش میکردیم...خلاصه رفتم داخل و طبق معمول خانم
ژیلای خوش اخلاق رو دیدم و احوالپرسی کردیم و بعد یک نفر رفتم رو تخت...قبلش دکتر باهام شوخی کرد گفت چقد شبیه خانمای کردی...گفتم نه ...گفت بچه کجایی؟گفتم بابا و بابابزرگم همه ارومیه بودیم و بعدازاینم میمونیم...گفت چون توپول و سفیدی اکثرا کردا اینطورین و اینطور خانمایی رو دوس دارن...بعد ابهام ترکی حرف زدمعاینم کرد گفت چه امپولایی داده بودم...منم توضیح دادم و بعد دید که هیچ مشکلی ندارم رفت اتاق خودش...قبلش از تو پروندم دید که دفعه ی قبل فولیکولام چقد خوب بودن..گفت الناز چرا نگرفته پس ؟گفتم خانم دکتر اینشو دیگه شماباید بگید...خلاصه
همکارشون دارو و امپول تجویز کردن
آمپول puregon که باید دوشنبه که میشه روز هشتم از دوره ام دور نافی تزریق بشه
یک بسته قرص کلومیفن هر دوازده ساعت
یک بسته قرص لتروفم
که روزی دو عدد باید خورده بشه
خداحافظی کردم و اومدم پیش همسری و بعدش راه افتادیم سمت خونه ی بابا یرج که شام افتاده بودیم...کوفته ی مامان پز
تو راه همسری باهام بحث کردگفت الناز اینهمه خرج..اینهمه اذیت میشی امپول میزنی دارو میخوری روزه نگیر خب....گفتم اخه من که حامله نیستم برای چی نباید بگیرم....خلاصه یکی اون یکی من بحث کردیم...دعوا نه ها فقط بحث کوشولورسیدیم همه بودن...داداشم و النازو مامان بابا و امیر...شام خوردیم گپ زدیم دوازه و ربع اومدیم خونه...
یه قرص کلومیفن خوردم حس میکنم شکمم نفخ داره و گاهی تیر میشکه....چی ان این داروها اخه خــــــــــــــــــــــــدایا
دوشنبه امپول تزریق میشه از دورنافم و من خیلیییییییییییییییییی میترسم و چهارشنبه باز سونوگرافــــــــــــــــــتی
خدایا خودت به دادم برس
راستی اومدم خونه دیدم شماره ی خونه ی مادرشوهرم افتاده رو گوشی خونه
واین چن تا دلیل بیشتر نمیتونه داشته باشه
1:یا زنگ زده منت کشی که چرا نمیاین و این حرا که یکم بعید میدونم...چون فهمیدن تا من نرم خونه شون پسرشون بی من نمیره
2:زنگ زدن حالمو بگیرن....واگه این طوری باشه به پسرشون میگم چون حوصله ی اعصاب خوردی رو ندارم بخدا
تاظهر منتظرمیمونم اگه زنگ زدن که هیچ زنگ نزدن شاید شاید خودم بزنگم ببینم چی شده یادی از ماکردن
فرداشب شام باغ مامان زن داداش اینا دعوتیم....شوشو هفت اینا از شهرستان میرسه و بعدش دوتایی میریم مهمونی
پنجشنبه ....جمعه ی خوبی داشته باشین دوستای گلم الهی که به حق این روزای مبارک دستاتون خالی از سمت خدا برنگرده انشالله
یــــــــــــــــــــــــاحق