دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

آخرین پست سال 92

1392/12/29 1:04
188 بازدید
اشتراک گذاری

                                           

سلام به روی ماهتون دوستای گلم

پیشاپیش سال نو رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

امیدوارم دلتون سرشار از شادی و خوشی و لباتون خندون باشه و هرگز تو زندگیتون به در بسته نخورید و آه نکشید ____________آلهــــــــــــــــــــی آمین______________

من که اون روز رفتم برای آزمایش نتیجه منفی بود....یه چن ثانیه دپرس شدم اما میدونستم منفیه خداروشکر کردم و بازتوکل کردم به خدا....بعد یکم خرت و پرت و خرید شیرینی و اجیل برای پدرشوشو اینا...رفتیم تحویل دادیم و اومدیم خونه تا غروب کار کردمو آخر سر خسته و کوفته رفتیم

خونه ی پدرشوشو و آتیش شب چهارشنبه و ترقه اینا رو اونجا حالشو بردیمالحمدالله همه چی خوب بود...شام خوردیم و زودی وامدیم خونه ..هماهنگ شدیم و مامان و بابا و داداش وزن داداش و امیر اومدن ...تاساعت 12 دورهم نشستیم خوش گذشت شکر خدا....بعد که رفتن شوشو رفت بخوابه منم خوابم نمیومد خونه رو جم وجور کردم ساعت2 خوابیدم...

امروزم که چهارشنبه بود صبح ساعت 10 اینابود تقریبا با شوشو رفتیم باغ رضوان (سرخاک) فاتحه ای برای امواتمون خوندیم...خدا رفتگان همه رو بیامرزه.....جو باغ رضوان برام خیلی سنگین بود ...خیلی دلم گرفت...رفتیم سرخاک دوستم رویای خدابیامرز خیلی بدشد حالم نشستم و زار زدم دلم برای رویا تنگ شده بود..خدا رحمتش کنه

منو شوشو رسوندخونه و خودش  رفت برای ریزکاری های خودش....ساعت14:30 اومد و نهارخوردیم و خوابیدیدم تا18اینا...بعدشام خوردیم و رفتیم دنبال مامان بابا و رفتیم دیدن مامان بزرگم ...باز دپرس شدم بدتر...اون تنهاست و یکمم که پیر شده بدخلق شده دلم برای تنهایی هاش سوخت...وبعدکلی نشستن رفتیم خونه ی باباایرج و و بحث و قرار اینا اومدیم خونه....

انشالله اگه خدابخواد و قسمت باشه فردا ساعت14-15 راهی میشیماولش هدف مشهد بود اما الان تصمیم گرفتیم ایران گردی بکنیم ....

الان که اومدیم خواستم چمدان هاروببندم اما گفتم بمونه برای فردا بهتره....صبح یه چن تا لباس اتو میکنم و حموم میکنم و چمدون هارو میبندم انشالله

دوستای گلم واقعا دوستون دارم همیشه با پیامهاتون دلداریم دادین و آرومم کردین....خوشحالم که دارمتون....هر بدی و تندی و بداخلاقی یا بی احترامی که دیدین حلالم کنید

شده چن بار  درخواست گپ دادین نشده جواب بدم ازم دلخورشدین بازم معذرت میخوام

خیلی مواظب خودتون باشین و سال 92 رو به خوشی و خوبی تمومش کنین بره و ناامیدی هارو از خودتون دور کنید و توکلتون به خداباشه

عاشقتونم

تو مسافرت حتما پست میذارم و به یادتون هستم  خدانگهدار تا سال جدیدقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامانه کیاناوهانا
29 اسفند 92 1:32
الناز جونم امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشی ...پر از خوبی... بهترینها رو برات از خدا میخوام...سفرتون بی خطر ...خوش بگذره عزیزم...
پرتو
29 اسفند 92 11:41
بهار ثانیه ثانیه می آید… و اینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد سال نو مبارک
الــنـــازجوون
پاسخ
سال نوشماهم مبارک خانمی
مامان ستاره
29 اسفند 92 12:21
انشاالله بهتون خوش بگذره عزیزم .... یعنی دیگه مشهد نمی رین ؟؟؟؟ وای گوشیم خاموش شده روشن نمیشه فلش کردم خوب نشد حالا می خوام ببرم بیرون ببینم چی میگن اونم ازامشب تعطیلیه حالا باز خودم باهاش ور برم شاید درست شه ...
فریبا
1 فروردین 93 9:55
سال 9 مبارککککک الناززززززززز جون من که جز خوبی از تو چیزی ندیدممممممممممممممممممممممممممممممممممم انشالا توی سال 93 نی نی ات میاددددددددددددددددددددددددد
مامان محیا(ارام جانم)
1 فروردین 93 11:14
عیدت مبارک دوست مهربونم
باران
1 فروردین 93 18:30
سلام الناز جوووووووووووووونم خوشحالم میای طرف ما انشااله بهت خوش بگذره و امسال بهترین خبر زندگیت تولد نوزادتو برامون پست کنی گلم سفر بیخطر اینجا هوا فوق العادست زود بیاید
زهراخ
6 فروردین 93 11:23
سلام النازجونم انشا...سفرتون بی خطرباشه...خیلی دلم واست تنگ شده من غیرازخوبی ازتوچیزی ندیدم ارزوی بهترین هاروواست دارم