من اومدم چه اومدنی...
سلام سلام سلام
همگی خوبین؟مرسی از پیامهاتون دوستای مـــــــــاهم
والا من خودمم نمیخوام انقد بی تابی کنم و ناامید باشم و این حرفا اما گاهی بدجوری دلتنگ میشم
الان باخوندن وبلاگ مامانی که یکی از دوستای عزیزم برام ادرسشو داده بود تابخونم و ایمان داشته باشم به معجزه خدا،ودست از ناامیدی بردارم...وقتی از تست بی بی چکش نوشته بود از مثبت دیدن تست بغضم گرفت چون منم همیشه دیدن دوخط بی بی چک برام رویا و آرزو شده....خــــــدایا شکر داده ها و نداده هات رو
امــــروز تولد بهترین همسر دنیاست و من براش بهترین ها رو از خدا میخوام...ازخداخواسته بودم براش بهترین کادوی تولد دنیا رو بده قربونش بشم که مصلحت ندید و نداد...هرچند هنوزم ازpخبری نیست...
قرار بود خانواده ی همسری هم باشن اما اونا امشب عروسی دعوتن و نشدکه بیان و ماهم نخواستیم عقب بندازیم یاجلو تولد عشقم رو...
عشقم 28ساله میشه
چون هفته قبل با داداشم و بابایی رفتیم بیرون و همسرم نبود یه جوری شدم و تصمیم گرفتم روز جمعه روز ماباشه...داداش سجاد رو باباایرج رو ر اضی کردم جمعه رو بریم بیرون و خوش باشیم...
چون امروز روز تعطیلی نبود و دیروز جمعه بود مجبور شدم فردا رو به یاد موندنی کنیم امروز تولدهمسرمه و دیروز رفتیم خوش گذروندیم و جای همگی خالی...
رفتیم مارمیشو و اب و هوامون عوض شد
ولی چه فایده خیلی درد داشتم من عاشق مسافرت و تفریحم اما دیروز حتی نمیتونستم مسیر راه رو تو ماشین بشینم خیلی درد داشتم و الانم دارم...یه دردی یه استخونیه انگار وسط پایین تر از کمرم وای امونم رو بریده...
شب هم شوشو یه چسب چسبوند داشتم اتیش میگرفتم خیلی اذیت دارم خداجونم
راستی دو روز بود هرچی میخواستم بیام نی نی وبلاگ وای خدا مگه باز میشد...هرسایتی میخواستی بازمیشد الا نی نی وبلاگ به کل هنگ کرده بودم بخدا اینم از یه طرفم داغونم کرده بود